تحولات الشعر العربي وظهور الشعر الحدیث
الملخص
تناول
الباحث في هذه المقالة التطورات والتحولات
التي تعرض لها الشعر العربي عبر العصور المختلفة؛ فعرض لبداياته منذ العصر الجاهلي، و بين المحاولات
التي جرت في تاريخ الأدب العربي للخروج
على الشكل التقليدي للقصيدة العربية القائم على الوزن و القافية، وانتهى إلى أن
التطور في القصيدة العربية حدث بداية في مضمونها ثم في شكلها، وأوضح أن إرهاصات
الثورة على الشكل التقليدي لبنية القصيدة العربية
انطلقت من الاعتراض على المقدمة الطللية التي نادى بها نفر من الشعراء
كبشار بن برد، ومسلم بن الوليد، وأبي تمام وأبي نواس، وإذا كانت هذه المحاولات لم
تتطرق إلى شكل القصيدة العربية: وزناً وقافية؛ فقد تجلت في أشكال جديدة من الشعر
العربي من مثل: الموشح والمخمس والمسمط والمزدوج والدوبيت وغيرها.
بلغت تطورات الشعر العربي
أوج ازدهارها في القرن الماضي الذي شكّل مرحلة جديدة ونقطة تحول في تاريخ الشعر
العربي؛ فقد ظهرت دعوات جريئة للخروج على الشكل التقليدي للقصيدة العربية؛ إذ نجد
خليل مطران يدعو الشعراء العرب إلى التجديد في الشعر، وكسر قاعدتي الوزن والقافية، فيوافقه في دعوته هذه ميخائيل نعيمة، ونازك الملائكة، في حين يشكو كل من
محمود أمين العالم، وجميل صدقي الزهاوي و .... من قيود الوزن والقافية، ويدعون
الشعراء إلى الخروج على هذه القيود، ومن ثم تتوالى الدعوات من قبل جبران خليل
جبران، وعلي أحمد باكثير، وتنشب الخلافات بين الثالوث المعروف: بدر شاكر السياب
ونازك الملائكة، وعبد الوهاب البياتي في ريادة الشعر الحديث، كل يدعي الريادة؛
بيد أن السياب حاز قصب السبق في إعلان ثورته على الشكل التقليدي للشعر العربي
بإنشاده قصيدة " هل كان حبا " عام 1946م التي كسر فيها قاعدتي الوزن والقافية، وأسس لنوع جديد في تاريخ الشعر العربي، أصبح يعرف بأسماء مختلفة كالشعر
الحر، وشعر التفعيلة، والشعر الحديث، وبقي السياب وفيا لذلك حتى وفاته عام 1964م.
_______________________
دگردیسی شعر عربی وپيدايش شعر نو
چکیده
شعر عربی در طول تاریخ شکل گیری ورواج خود، دوره های مختلفی از فراز وفرود را طی کرده ودر این مسیر چه از نظر ساختار وچه از نظر محتوا تغییر وتحولات زیادی را تجربه کرده است. این تحولات با کوشش های اولیه وتلاش هایی که در درازنای تاریخ ادبیات برای شکستن چارچوب سنتی شعر عربی متکی بر وزن وقافیه صورت گرفته، آغاز شده ودر نهایت به دگردیسی شعر عربی وتحول آن به شکل ومحتوای امروزی، منجر شده است. این تحول که ابتدا در گستره ی درون مایه، وبا تلاش های آغازین کسانی چون بشار بن برد، مسلم بن ولید، ابو تمام وابونواس ودر قالب های نویی چون مُوشح، مُخمس، مُزدوج ودو بیتی، آغاز شد، با تسّری به برون مایه یا ساختار، سرانجام در سده ی گذشته به اوج شکوفایی خود رسید وچشم انداز تازه ای در تاریخ این شعر، پدید آورد؛ تحولی که طی آن شعر نو عربی متولد شده وشاعران نوپردازی چون خلیل مطران، میخاییل نعیمه، نازک الملائکه، جبران خلیل جبران، علی احمد باکثیر، بدر شاکر السیاب وعبدالوهاب البیاتی، در این عرصه ی تازه ی شعری، به طبع آزمایی وهنر نمایی پرداخته اند. با این توصیف، در این مقاله سعی بر آن خواهد بود تا با یک بررسی تاریخی، روند این تحول از آغاز تا امروز مورد توجه قرار گرفته، چگونگی دگردیسی و شکوفایی شعر تازه ی عربی روشن شود.
______________________________
Arabic poetry’s metamorphosis and the appearance of new type of poetry
Abstract
Arabic poetry has passed different periods of ups and downs during its history of development and prevalence among Arabs. And in this course, whether based on structure or content, it has experienced many changes and vicissitudes. These vicissitudes began with the initial efforts and attempts during Arabic literature history to infringe the traditional framework of Arabic poetry which were based on rhythm and rhyme, and as a result it led to metamorphosis in Arabic poetry and its transformation into current content and structure. This vicissitude ,which was first in the realm of content and with the initial efforts of people like Bashar ebne Bord, Moslem ebne Valid, Abutamam, and Abunovas was in modern figures like dreadful, fivesome, consorted, and quatrain, finally in the last century reached its zenith of growth by permeating structure or form and made a new perspective in the history this poetry; a change in which a new type of poetry( shir-i naw) was born, and modernist poets like Khalil Matran, MIkhaeil Naeime, Nazok Almaleik, Jebran Khalil Jebran,Ali Ahmab Bakasir, Badr Shaker Alsiab, Abdul Vahab Albayati began testing their poetic talent and manifesting their art in this new arena of poetry. Hence, the present article will try to clarify the trend of this change from its beginning up to now, the manner of metamorphosis in Arabic poetry, and the growth of new Arabic poetry.
_______________________________
ARAB ŞİİRİNİN DÖNÜŞÜMÜ VE YENİ ŞİİRİN OLUŞUMU
Özet
Arab şiiri
tarih boyunca değişim ve yayılımını çeşitli dönemlerde sürdürmüş ve bu yolda
hem yapı hem de içerik açısından oldukça çok gelişim ve değişiklikleri tecrübe
etmiştir.Bu gelişim arab edebiyat tarihi boyunca vezin ve kafiyeye dayalı
geleneksel arab şiirinin çerçevesini yıkmak için ilk çaba ve telaşlarla şekil
alıp başlamış ve bugünkü şeklini alışına neden olmuştur.Başlangıçta mazmunda
gerçekleşen bu değişim Beşşar bin Bord,
Müslim bin Velid, Ebu Temmam
ve Ebu Nuvas gibi şairlerin çabalarıyla muvaşşah, mukhammas, muzdevic ve
dobeyti gibi yeni kalıplarda başlamış, şiirin yapısına ve dış şeklinede
sirayetiyle, sonunda geçen yüzyılda en zirve noktasına ulaşmış ve bu şiirin
tarihinde yeni bir pencere açılmıştır.Yeni arab şiirinin kendisinde ortaya
çıktığı bu değişimde Halil Matran, Mihail Naime, Nazik El Melaike, Cubran Halil
Cubran, Ali Ahmed Bakesir, Bedir Şakir Es Seyyab ve Abdulvehab El Beyati gibi
yenilikçi şairler yeni şiirin bu zemininde denemeler yapmış ve hünerlerini
sergilemişlerdir.Bu makalede açıklamalarla tarihi bir araştırma yapılmaya
çalışılacak ve başlangıçtan bugüne bu değişimin seyri dikkate alınarak
dönüşümün ne şekilde gerçekleştiği ve
taze arab şiirinin ortaya çıkışına ışık tutulacaktır.
__________________________
در آمد
گرچه پیدایش
شعر عربی به پیش از اسلام بر می گردد ودر شرح تاریخ پیدایش وپیشینۀ آن سخن بسیار
رفته است؛ اما هدف ما پرداختن به این موضوع نیست بلکه نگاهی گذرا به چند دیدگاه می
افکنیم. برخی عربها در این زمینه مبالغه کرده وگفته اند که شعر در دست داریم که سرودۀ آدم است وبعضی دیگر شعری به اسماعیل
نسبت داده اند.(1) به هر حال می توان گفت دورۀ جاهلیت هنوز ناشناخته است ودر
نوشته های مؤرخان عرب به عنوان سست ترین دوره تاریخی به شمار می رود.(2)
گفتنی است که تاریخ عصر جاهلی از ابهام و پیچیدگی
خالی نیست. به طور کلی عصر جاهلی به دو دوره تقسیم می شود: دوره ی اول از آغاز
تاریخ تا سده پنجم میلادی ودوره ی دوم از قرن پنجم میلادی تا ظهور اسلام را در بر
می گیرد، شعری که در دسترس است متعلق به دوره ی دوم است. به دوره ی اول دوره ما
قبل تاریخ می گویند که به خاطر نبودن آثار کافی این دوره قابل بحث و بررسی نیست؛
زیرا چیزی مسلّمى از این دوره به ما نرسیده است. پس این دوره قابل اعتماد
نیست، اما دوره ی دوم با المهلهل بن ربیعه شروع می شود که او آغازگر قصیدۀ عربی
است(3) طبق گفتۀ جاحظ:«عمر شعر عربی بیش از 150 تا 200 سال قبل از
اسلام نیست.»(4)
بدون شک
شکل گیری شعر عربی مبهم بوده وبه راحتی قابل تشخیص نیست. اولین شعری که از عرب ها
به دست ما رسیده شعر جاهلی است. بی گمان قبل از این دوره هم شعری بوده است که
متأسفانه به دست ما نرسیده است.(5) آنچه که در دست است از دقت وکمال برخوردار بوده ودارای وزن
وقافیه است. اما به طور حتم نخستین شعر عربی به این صورت نبوده است.
روی هم رفته
آغاز شعر عربی در هاله ای از ابهام
فرو رفته ونمی توانیم بگوییم که شروع این شعر چگونه بوده است، اگر چه می پذیریم که
این شعر نیز همانند هر شعر دیگری دارای شکلی ساده بوده وبه صورت بیت ها وقطعه ها پدید
شده است. با این حال به احتمال زیاد آغاز این شعر ریشه ای در عبارت های مسجع وضرب المثل
دارد(6) گویا نخستین ساختار شعر عربی سجع بوده که با سرودن ترانه
و«حدی» (7) ظهور کرده است(8) زیرا شعر عربی شعری است غنایی؛ یعنی شعری است که به نظم
کشیده می شود تا به صورت آواز وترانه خوانده شود، سجع از آواز کبوتران گرفته شده
است که بعدها پیشرفت کرد وبه صورت رجز که از وزن وقافیه برخوردار است، در آمد.
برخى ناقدان عرب مانند عز الدین اسماعیل معتقدند که رجز نخستین شکل شعر بوده است.(9) همچنین
بعضی خاورشناسان به سان بروکلمان معتقدند
که میان رجز وحرکت شتران ارتباط وجود دارد(10)؛ بنابرین از آنچه که به
طور خلاصه بیان شد می توان المهلل را - که اولین قصیده های بر جای مانده از عصر
جاهلی متعلق به او است- پدر قصیده سنتی
نامید.(11)
قصیدۀ کلاسیک
همان طور که
می دانیم پایه ورکن اساسی در قصیدۀ سنتی وکلاسیک بیت است؛ هر بیت از دو مصراع وهر
مصراع از چندین رکن عروضی تشکیل می شود وخواهیم دید که شعر نو بر علیه این پایه
ورکن اساسی شورید، شایان ذکر است که شعر نو اولین قیام علیه قصیدۀ سنتی نبود، بلکه
اولین انقلابی که بر قصیدۀ سنتی صورت گرفته از لحاظ مضمون بود نه ساختار وشکل، به
خاطر داریم که قصیدۀ سنتی از چهار قسمت: مقدمه غزلی، تخلص، ذکر سفر ومشقت های آن
وغرض اصلی که غالبا مدح است، تشکیل می گردد. در اين زمينه ابن رشيق قيروانى چنین توضیح می دهد:«در زمان گذشته آنها چادرنشین بودند واز
منطقه ای به منطقه ای کوچ می کردند، لذا شعرهای آنها با
ذکر دیار وسرزمین محبوب وذکر ربع واطلال ودمن آغاز می گردد.»(12)
این
سنت وعادت از زمان امرؤ
القيس تا عصر عباسى بر قصيده حكمفرما بود. به عبارت ديگر قصيدۀ كلاسيك از دورۀ
جاهلى تا دورۀ اسلامى واموى داراى همان ساختار وویژگی های نخستین بود، شایان ذکراست که در اواخر دورۀ اموى
برخى از شاعران عرب مقدمه تغزلى را كه
جزئى قصيدۀ سنتى بود به عنوان نوع شعر مستقل وجداگانه مطرح كردند،
عمل اين شاعران گاهی در جهت بر انگیختن شاعران عصر عباسى براى انجام قيام خود بر عليه
قصيدۀ سنتى بود. به همين خاطر مى بينيم كه اولين تلاش براى انقلاب عليه قصيدۀ سنتى
در اوايل عصر عباسى واز طرف شاعران همچون: بشار بن برد، ابو نواس، مسلم بن الوليد
وابو تمام صورت گرفته.(13) اين قيام عليه مضمون قصيدۀ كلاسيك صورت گرفته نه ساختار
آن؛ زيرا برخى شاعران عرب از ذكر ويرانه هاى سرزمين محبوب وربع واطلال و دمن ملول
گشتند؛ لذا گفتند: ضرورتى ندارد هر قصيده اى اين گونه آغاز شود.(14)
لازم به ذكر است كه بشار بن برد به عنوان رهبر
نوپديدان (قائد المحدثين ) وپيشاهنگ نو خواستگان ( اول المولدین ) محسوب گردد،
همچنين ابو تمام شيفته نو آورى وشكستن همه
سنتها بود.(15) ناقدان عرب شكستن سنت ها وروند دگرگون شدن شعرعربی را شکستن «عمود شعرعربی» می نامند .
برخى معتقدند
كه منظور از «عمود شعر عربی» شكل
قصيدۀ سنتى وساختارى است كه متشكل از دو مصراع است، در حالى كه اين اعتقاد صحيح
نيست. شايد تعريف جامع وروشن «عمود
شعر عربی» تعریف مرزوقی در مقدمه
ديوان الحماسه ابو تمام باشد، اين تعريف هفت اصل را در بر مى گيرد كه به شرح
زيرند: بلندى ودرستى معنا، روانى واستوارى لفظ، آوردن توصيف هاى بجا، آوردن
تشبيهات نزديک به ذهن، پيوستگى اجزاى نظم، هماهنگى اجزاى نظم، تناسب
مستعار ومستعار له، همگونى لفظ وهمخوانى شديد آنها با قافيه.(16)
ناقدان
عرب زبان اين هفت پايه واصل را خيلى مهم مى داند وهر شاعرى كه از اين هفت اصل
تبعيت وپيروى مى كند شاعرى ملتزم ومتعهد قلمداد مى گردد، در حالى كه عكس اين مقوله
نيز مصداق دارد؛ به اين معنى هر شاعرى كه اين هفت اصل وپايه را مد نظر قرار ندهد،
شعر وى از مرز «عمود شعر عربی» وقصیدۀ سنتی وكلاسيک خارج مى شود وكار او به عنوان انقلاب وقيام عليه قصيدۀ
سنتى تلقى مى گردد.(17)
نخستين تلاش
ها
در اوائل عصر عباسى نخسين تلاش ها وتكاپوها
براى قيام عليه قصيدۀ كلاسيك مشاهده مى شود، اما به خاطر اين كه اولين انقلاب وقيام
بود آنچنان تأثيرى نداشت؛ بلكه مى توان گفت
كه اين انقلاب تازه در چاچوبى باقى ماند ونتوانست پايه هاى قصيدۀ سنتى را كه وزن
وقافيه در بر مى گیرد وعلیه آنها نیز قیام کند.(18)
همزمان
با نخستين انقلاب عليه قصيدۀ سنتى كه در اوايل عصر عباسى رخ داده بود، انقلاب مهم
ديگرى نيز در اندلس اتفاق افتاده بود كه اين انقلاب تازه به وسيله ى محمد قبرى نابينا صورت گرفت وبا عنوان «
الموشح» ظهورکرد. در تعریف «الموشح»
گفته اند:« کلام منظوم علی وزن مخصوص»(19) یا «قصیده منظومه للغناء»(20) از
تعریف موشح چنین بر می آید که وزنی ویژه
دارد؛ اما دربارۀ پیدایش موشح چند دیدگاه وجود دارد: یکی از این دیدگاه ها می گوید
که موشح شکل دگرگون شده، پیشرفت کرده وتغییر
یافته ای مسمط محسوب می گردد، دیدگاه
دوم می گوید که موشح تقلیدی از ترانه های ملی اسپانیا وبه احتمال زیاد دیدگاه دوم
صحیح تر است؛ زیرا اندلس تحت تأثیر فرهنگ اسپانیا بوده ووزن موشح تقلید از اوزان
غیرعربی است.(21)
موشحات
دومین، مهمترین وبرجسته ترین انقلاب علیه قصیدۀ سنتی در عصر عباسی بود؛ زیرا
موشحات اولین تکاپوی جدّی برای شکستن پایه های
قصیدۀ سنتی بود. لذا
موشح سعى كرد تا از قيد وبندهاى شعر كلاسيک
رهايى يابد، بس از آن شروع به استفاده از وزن هاى جديد كرد.(22) به عبارت
ديگر مسأله مهم ودرخور توجه در فن آوری
موشح آن است که به عنوان قیامی علیه قصیدۀ سنتی محسوب می گردد، همچنین موشح سعی
کرد که دو پایه اصلی قصیدۀ سنتی یعنی وزن عروض وسیستم دو مصراع را بشکند وتا حدی
نیز در این کار موفق بود.
خلاصۀ سخن این است که موشح از جنبه های مختلف
به عنوان نوعی تازه از شعر محسوب می گردد. هم از لحاظ نام گذاری وهم از لحاظ چگونگی ترکیب وگسترش
چهارچوب وزن آن، که گاهی از عروض خلیل بن احمد عدول می کند وگاهی نیز از وزن شعری
تهی می گردد. پس موشح در تاریخچــۀ قصیدۀ سنتی دارای جایگاه واهمیت ویژه ای است؛
همچنین تلاشی مهم برای قیام علیه شکل قصیدۀ کلاسیک ووزن آن بود. در حقیقت شکل تازه
ای از اشعار عربی با اوزانی جدید ومختلف پدیدار
گشت.(23)
درخور ذکر
است که در تاریخچۀ قصیدۀ عربی تحولات زیادی رخ داده وشکل شعری در قصیدۀ عربی
پیشرفت کرده بود تا این که القاضی الفاضل (متوفی 596 هجری) یک قصیدۀ آمیخته از نظم
ونثر نوشت، مصراع های نخستین این قصیده به صورت نثر ومصراع های دوم آن به صورت منظوم در آمده است.(24)
دورۀ
عباسیان تا سال 656 هجری ادامه یافت. در این سال حملۀ مغول به بغداد روی داد
وحکومت عباسیان سقوط کرد. بعد از حملۀ مغول شعر عربی به مرحلۀ رکود، انحطاط وضعف
خود رسید واین مرحله تا اواخر قرن نوزدهم میلادی استمرار یافت که در واقع سست ترین
دورۀ شعر عربی به شمار می رود. به همین خاطر این مرحله در تاریخ ادبیات عربی بـ «دورۀ
انحطاط » شناخته شده است. روی هم رفته قصیدۀ عربی در دورۀ مذکور از لحاظ شکل، پیشرفت زیادی کرد وشکل های جدیدی مانند: مُخمس، مُسمط ، مُزدوج
والدوبیت به کار برده، همچنین انواع تازه ای از اشعار عامیانه مانند:«الکان وکان»،
«الموالیا»،«الزجل» و«قوما»(25) پدیدار گشته است. لذا نباید فراموش کنیم که زبان عامیانه
به ویژه در الموشح والدوبیت به کار رفته است.(26)
عصر نهضت وبازگشت ادبی
رکود شعر عربی تا اواخر قرن هجدهم دوام یافته. تا
این که عصر نهضت وبیداری که با حملۀ نابلئون در
سال 1798 میلادی به مصر آغاز می شود، فرا می
رسد، مصر در راه احیا وپیشرفت قصیدۀ سنتی نقش بسزای داشت؛ محمود سامی
البارودی (متوفی 1904م ) از سرد مداران این عمل بوده، او کارهای زیادی انجام داد
تا قصیدۀ عربی را به شکل نخستین آن بازگرداند(27) به آن
رونق بخشیده واز شاعران دوره های گذشته
تقلید نمود، به همین خاطر او نخستین شاعری بود که توانست «عمود شعر عربی»
را در دورۀ معاصر تجدید واحیا کند، از این حیث احیا وتجدید البارودی به «مکتب
بازگشت» در شعر فارسی شباهت دارد. لذا این دوره را « بازگشت ادبی » می نامیم.
البارودی در
تجدید واحیای قصیدۀ کلاسیک عربی، نقش مهمی را ایفا کرد وتا حد زیادی نیز موفق بود،
روی هم رفته به جرأت می توان گفت که جنبش وحرکت احیای شعر عربی که به پیشگامی
البارودی بود مقدمه ای طبیعی برای جنبش های تجدید در شعر عربی شمرده می شود.
شایان
ذکر است که عملکرد البارودی در احیای شعر عربی وقصیدۀ کلاسیک نقشی برجسته وموضوعی
مهم بود. لیکن این نقش در چارچوب تقلید باقی ماند؛ اما اگر بخواهیم از زاویۀ دیگری
به عملکرد البارودی بنگریم، به این نتیجه می رسیم که عملکرد او در مسیر پیشبرد
وتحولات قصیدۀ عربی مانع از رسیدن به شعر نو، محسوب می گردد. بدون شک گزاف نخواهد
بود اگر بگوییم که البارودی، پیدایش شعرنو عربی
را با این عملکرد به تعویق انداخته بود؛ در حالی که شایسته بود که کار طرفداران
موشح ادامه داده، شعرعربی را از قید وبند
وزن وقافیه رهایی می بخشد.
اگر
نگاهی به این قصیده بیاندازیم به این نتیجه می رسیم که مسأله عدول از وزن در شعر
عربی تازه نیست، بلکه از دیر باز در این شعر به ویژه در الموشح وهمچنین قصیدۀ
القاضی الفاضل سابقه داشته است. به هر حال می توان گفت که در سدۀ نوزدهم واوائل قرن
بیستم تلاش های قابل توجهی در روند تحول قصیدۀ عربی صورت گرفته، هدف از این تلاش
ها وتکاپوها رسیدن به تجدید در مضمون وسطح فکری قصیده بدون مطرح کردن مسألۀ شکل
ظاهری وبیرونی آن بود.
نکته
ای که می خواهم در اینجا تذکر بدهم این است که تحول وتجدید غالباٌ در مضمون ومعنی
رخ می دهد، سپس در مرحله بعدی به شکل وظاهر منتقل می گرد، این مسأله همان طور که
اشاره شده در شعر عربی تجلی یافته ونخستین تحولات که در شعر عربی صورت گرفته در
معانی ومضامین شعری رخ داده است. برای رسیدن به این هدف برخی گروه ها وانجمن های
ادبی تشکیل شده وچند ناقد در این زمینه، ادبا را به تغییر مضمون شعر عربی تحت
تأثیر ادبیات اروپا به ویژه « مکتب رومانتیک» دعوت کردند. در رأس این مکتب ها«مکتب
آپولو»(28) که احمد زکی ابو شادی، احمد محرم، ابراهیم ناجی، علی محمود
طه وابو القاسم شابی آن را تشکیل داده اند(29) مکتب « الدیوان» که از
عباس محمود العقاد، عبد الرحمن شکری وابراهیم عبد القادر المازنی تکوین یافت، قرار
داشتند. شاعران مهجر مانند: خلیل مطران، جبران خلیل جبران، میخائيل نعیمه، ایلیا ابو ماضی والیاس او شبکه نیز در همین راستا گام بر می داشتند. شاید ذکر این نکته خالی از فایده نیست که
شاعران مهجر نقش شایان توجهی در روند پیشرفت وتحول شعر عربی وبه ويژه در پیدایش
شعر نو ايفا كردند. در نتيجه مى توان چنین اطهار نظر کرد که شعر مهجر مقدمۀ پیدایش
شعر نو ونهضت بيدارى بود.(30)
شعر معاصر عرب
شعر
معاصر عرب از نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم
آغاز گشته که می توان این شعر را به دو شاخه تقسیم کرد: گرایش اول تقلیدی بود
وشاعران این گرایش مانند: پطرس کرامه، ناصیف الیازجی، محمود سامی البارودی، حافظ
ابراهیم، واحمد شوقی که به نام امیر الشعرا معروف گشته، در اندیشه زبان وعمود شعر
عربی و....از شاعران گذشته پیروی می کردند. در رأس این گرایش احمد شوقی (متوفی 1932م) قرار دارد، شعر تقلیدی به وسیلۀ او به اوج
رسیده است. بعد از او این گرایش دچار آشفتگی وپراگندگی شد ودر حاشیه قرار گرفت، بدینسان
جریان های تجدید در شعر معاصر عربی فرصت یافتند که خود را نشان دهند. اما دومین
گرایش غیر تقلیدی بود و در آغاز کم تحرک بود وبه تدریج گسترش یافت وبه
عنوان گرایش نخست در شعر عربی گردید.
اگرچه گرایش نخست تکیه بر مجموعۀ فرهنگ وتفکر
عرب وپایه ها واصول قصیدۀ سنتی تکیه داشته،
لیکن گرایش دوم با شک وتردید به فرهنگ عربی قدیم می نگریست وبر این بود تا بتواند تحت تأثیر فرهنگ وادبیات
اروپا، از اصول وتفکر عرب وپایه های قصیدۀ کلاسیک رهایی یابد وپس از آن بود که دست
به شکستن پایه ها واصول زد. بنابراین می توان حرکت شعر نو را به عنوان انقلابی
فراگیر در جهان عرب قلمداد کرد؛ زیرا شاعران وناقدان در این تکاپو بودند که پیش از
رسیدن به شعر نو بستری مناسب در طریقۀ زندگی، روش اندیشه، شیوۀ حاکمیت، سیستم
انتخابات و مشارکت مردم در همۀ فعالیت های سیاسی در جوامع عربی فراهم شود.
همزمان با پیدایش گروه ها وانجمن های ادبی،
شاعرانی تجددگرا ظهور کردند که به ترویج مسألۀ پیوستگی با اندیشه غربی پرداختند وشروع
به هجوم علیه سران شعر تقلیدی کردند. برجسته ترین شاعری که مورد حمله آنها واقع شد
احمد شوقی بود که شاعران مکتب «الدیوان» این کار را بر عهده داشتند. عباس محمود العقاد
از کسانی است که شدیداً احمد شوقی را مورد حمله قرار داد. از نظر او شوقی، مداحی بیش نبود وقصاید او را بسیار سست وضعیف می
دانست.العقاد او را فاقد قدرت رویارویی با نقد وانتقاد می دانست وچندین قصیدۀ شوقی
را مورد سنجش وارزیابی قرار می دهد وبه تحلیل آن قصاید می پردازد.(31) او
همچنین کتابی با عنوان «شوقی فی المیزان» را که سرشار از سرزنش شوقی است به رشته
تحریر در اورد. خلاصۀ کلام این که شوقی موضوعی برای مباحثه شد. ارزش شوقی چیست؟ ارزش
شعر او چیست؟ او چه چیزی به شعر عربی افزود؟ آیا ما به چنین شعری نیاز داریم؟ کسانی
که این سؤالات را مطرح کردند وبه شعر تقلیدی حمله نمودند تحت تأثیر ادبیات وتفکر غرب
بودند. برخی از آنها شاعرانی بودند که در اروپا تحصیل کرده وبا ادبیات اروپا آشنا
بوده واز آن تأثیر پذیرفته بوده اند. شایان در حقیقت تلاش های در جهت پیشرفت شعر
عربی ومتحول ساختن آن به مکتب «الدیوان» محدود نشد؛ بلکه مکتب رومانتیک دیگری با
نام «آپولو» ظهور کرد وقصیدۀ سنتی را مورد سنجش وارزیابی قرار داده. یکی از اعضای
این مکتب ابو القاسم الشابی بود. او کتابی با عنوان «الخیال الشعری عند العرب» نگاشت
وخیال عربی را به کوتاه ومحدود بودن متهم ساخت که فقط به شکل های ظاهری اهتمام می
ورزد. نوشته های الشابی دربارۀ تخیلات عرب تحت تأثیر اندیشه های نقادی وفلسفی غرب
بود. وی در این کتاب به ویژه در نوشته های خود پیرامون تخیلات عرب، افراطی عمل می
کند وانگیزه او به آرزوی تجدید در قصیدۀ عربی ارتباط داشت. از کسانی که با الشابی
هم رأی بودند می توان از الیاس ابو شبکه واحمد زکی ابو شادی نام برد که بر ضرورت
تجدید در شعر عربی تأکید داشتند؛ لذا ابو شبکه کتابی با عنوان «روابط الفکر والروح
بین العرب والفرنجه » نوشت. کار او در این کتاب شبیه همتای خود الشابی بود. وی در
این کتاب اشعار عربی را با اشعار غربی مورد سنجش ومقایسه قرار می دهد.(32)
به طور کلی می بینیم مکتب «آپولو» با گرایشی
رومانتیکی تأثیر مهمی در روند تحولات شعرعربی داشت وفرصت های جدیدی برای شعرای
معاصر عرب ایجاد کرد که این فرصت ها به شرح زیرند: نخست به شاعر اجازه داد تا به جهان درونی خود
فرو رود، واز احساسات، عواطف واندیشه های خود سخن براند. بعد به شاعر اجازه به
کارگیری زبان اسطوره را داد، اما شایان ذکر است که شاعران در این دوره به اسطوره
چنان توجهی مبذول نداشته، روند به کارگیری آن را به نسل شاعران شعر نو واگذار کردند.
روی هم رفته می توان گفت که شعر معاصر عرب پیش از رسیدن به شعر نو سه مرحله را پشت
سر نهاده است که شامل مرحلۀ احیا، مرحلۀ کلاسیک وپس از آن مرحلۀ تجدید وتمایل
رومانتکی است.
شکل در شعر معاصر عرب
تحول وپیشرفت شعر معاصر عرب که از اواخر قرن
نوزدهم شروع شده بود، در مضمون شعر دگرگونی ایجاد کرد وشاعران پس از دست یافتن به
تغییر مضمون به فکر ایجاد شکل نوینی برای این نوع شعر افتادند؛ زیرا مضمون های
جدید به شکل وساختار جدید نیز احتیاج داشتند.
توجه
واهتمام به شکل بیرونی قصیده از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده بود، اما به صورت جدی
وروشن در اوایل قرن گذشته بدان پرداخته شد ودر چهارمین دهه، این کوشش وتکاپو با
موفقیت قرین گشت. نگاهی به گذشته نشان می دهد که مفهوم شعر وارزش وزن به صورت سنتی
آن در دهۀ هفتاد قرن نوزدهم مورد انتقاد شدید شاعران قرار گرفته؛ به طور مثال
«فرنسیس فتح الله مراش» دربارۀ مفهوم شعر می گوید: شعر مفاعیل، مفاعلین نیست بلکه
چیزی پیش از این ها است. اگر در این تعریف دقت کنیم می بینیم که این دیدگاه، تحولی
مهم در شعر است وبا تعریف کلاسیک آن که بر پایۀ وزن وقافیه استوار است، تفاوتی سترگی
دارد.
رزق الله حسون در
اواخر قرن نوزدهم، روزنامه ای در انگلستان بنیاد نهاد ودر آن به شکستن شکل سنتی
قصیدۀ عربی واستفاده از«شعر مرسل » که در غرب گسترش یافته بود، دست زد.(33) او
معتقد بود که شاعر مجبور نیست درقصیدۀ طولانی به قافیه ووزن پای بند باشد. وی می
گفت که شعر عربی قبل از امرؤ القیس به صورت قطعه های شعری پراکنده وجود داشته
وشاعران در هر قطعه از وزن وقافیه مخصوص به آن استفاده می کرده اند. پس شایسته است
که ما نیز از این روش استفاده کنیم ودر هر قطعه وزن وقافیه ای مختلف به کار بریم.
شیوه ای که
رزق الله حسون به تبلیغ ودعوت به آن می پرداخت، به نام «شعر مرسل» مشهور گردید، عباس
محمود العقاد از جمله کسانی بود که شاعران را به استفاده از این نوع شعر تشویق می
کرد. برخی نیز از این دعوت استقبال کردند واز جملۀ آنها می توان از پطرس البستانی
نام برد که در ترجمۀ « ایلیاد همر» از این روش بهره برده است.
خلیل مطران دراوایل قرن بیستم گله مندی خود را
از قید وبندهای وزن وقافیه در شعر عربی ابراز کرد. او برای تغییر شکل قصیدۀ کلاسیک
بسیارکوشید ودر کنفرانسی که در سال 1908م در دانشگاه آمریکایی بیروت برگزار گردید،
سرایندگان را به نوسازی شعر عربی وشکستن قیدهای وزن وقافیه فرا خواند. خلیل مطران گفت:
علت این که ما شعر حماسی وشعر نمایشی نداریم این است که التزام به قافیه در هربیت،
مانع هر سعی وتلاشی برای پیشرفت قصیدۀ عربی است.(34) شاعران
دیگری نیز با او موافق بوند؛ از آن جمله: نازک الملائكه ومیخائيل نعيمه كه هر دوى
آن به شکستن قیدهای شعر معتقد بودند، اما آن دو در چگونگی این امر با یگدیگر
اختلاف داشتند، میخائيل نعیمه به
شکستن قافیه معتقد بود اما وزن را ضروری می دانست(35) در
حالی كه نازک الملائکه معتقد به شکستن هر دو بود.(36)
در حقيقت خليل مطران نقشى بس ارزنده در پیشرفت قصیدۀ عربی داشت، او وجود وزن وقافیه را ضروری
نمی دانست. وى شعر حماسی سرود، همچنین به شکل های جدید شعری توجه خاصی مبذول می
داشت. این مسأله در« دیوان الخلیل » روشن است ونيازی به شرح وتوضیح ندارد.(37) اما
دعوت مطران در چارچوبی محدود باقی ماند وگسترش وانتشار پيدا نكرد؛ زيرا او جرأت
زيادى به خرج نداد؛ لذا دعوت او راه به جاى نبرد وبى
نتيجه ماند. محمد عبد المنعم خفاجى اعتقاد داشت كه اصل دعوت به شعر نو به برخى
ناقدان معاصر مانند خليل مطران واحمد زكى ابو شادى بر مى گردد.(38)
امين الريحانى شعر منثور را تحت تأثير شاعر
امريكايى والت ويتمان ميان سال هاى 1910-1914م سرود، همچنین محمود امین العالم،
محمود حسن اسماعيل وجميل صدقى الزهاوى از قيد وبندهاى قافيه شكايت داشته، شاعران
را به شكستن اين بندها فرا خواندند(39) يوسف عز الدين معتقد است كه پيدايش
حركت شعر نو به الزهاوى بر مى گردد.(40)
شايسته است كه در اينجا به جبران خليل جبران
نيز اشاره اى شود. او به نو پردازى در شعرعربى ايمان داشت وتوانست با هوش خويش بر
مشهور ترين وبرجس ترين گروه های هم عصر
خود یعنی « مکتب الدیوان» و«شاعران مهجر» تأثیر بگذارد.(41) همان
گونه که اشاره شد این دو گروه در نوسازی شعرعربی سهم بسزای داشتند ودر این زمینه
نقش مهمی را بر عهده گرفتند. علی احمد باکثیر، نقشی برجسته در تحولات شعر به ویژه
در پیدایش نهضت شعر نو داشت. برخی از ناقدان عرب، او را پیشاهنگ وبنیان گذار شعر
نو می دانند(42) آنها معتقدند که باکثیر پیش از نازک الملائكه وبدر شاكر السياب با ترجمۀ نمایشنامه شکسبیر «رمئو وژولیت» شعر نو را نآگاهانه تجربه
کرد وبحر متقارب را مقهور خویش ساخت و با «فعولن» آزادانه برخورد کرد، در حالی که
تلاش های علی احمد باکثیر وهمچنین لویس عوض جدی نبود؛ زیرا آنها که گام به آوردگاه نبرد نوپردازی نهاده بودند ومتأسفانه
در همان آغاز متوقف شدند.(43) علی احمد باکثیر از تجربه شعرش به این نتیجه رسید که برخی
بحور افاعیل عروضی مشابه هم دیگرند مانند: کامل، رجز ومتدارک که از دیدگاه وی این
بحور برای شعر نو مناسبند.(44)
محمد
فرید ابو حدید در سال 1927م نمایشنامه « کشتن سرورمان،عثمان» را به شعر در آورد.
در این نمایشنامه شعر مرسل با شعر نو در آمیخته شده است.(45) نکته
ای که می خواهم در اینجا تأکید کنم این است که جنبش های نوگرایانه در شعر عربی، جداگانه وبدون هماهنگی رخ داده است؛ به طور مثال مکتب
«اپولو» از تجربه مکتب «الدیوان» استفاده نکرد، یا این که جمیل صدقی الزهاوی از
تجربۀ رزق الله حسون در مسأله شعر مرسل اطلاعی نداشته وبهره ای نبرده است؛ نیز
عباس محمود العقاد از تجربه ونظریۀ خلیل مطران سودی نبرد با وجود این که امکان
استفاده از تجربیات دیگران وجود داشت؛ لذا هر جنبشی راه حلی برای بحران شعر
پیشنهاد می کرد. بدون شک این ناهماهنگی میان این جنبش ها باعث به تعویق افتادن
پیدایش شعر نو گردید.
شاعران دیگری نیز خواهان شکستن قیدهای سنتی در
قصیدۀ عربی بودند وبدینسان شعرعربی توسعه
وگسترش پیدا کرد. همان گونه که پطرس البستانی، دعوت فتح الله مراش را پذیرفت، برخی
از شاعران مانند: صلاح عبد الصبور، معین بسیسو وعبد الرحمن الشرقاوی نیز به این فراخوان
پیوسته، به سرودن نمایشنامه پرداختند وکوشیدند تا از این قیدها رهایی یابند.(46)
پیدایش شعر نو
پس از
جنگ جهان اول، تحولات و تغییرات سیاسی اجتماعی بسیاری در جهان عرب رخ داد واین
دگرگونی ها زمنیه بروز وپیدایش شعر نو را فراهم آورد. در مصر قیام های ملی به وقوع
پیوست. در عراق به سال 1920م قیام ملی مسلحانه ای علیه استعمار بریتانیا پدیدار گشت. در سوریه به سال 1925م جنبش ملی
پدید آمد ودر لیبی عمر المختار قیام کرد. علت ها وانگیزه هایی که به تغییر، تحول
وپیدایش شعر نو در جهان عرب انجامید، نخست: جنگ جهانی اول ودوم وپیام های آنها،
دوم: تحولات سیاسی ووجود جریان های مختلف در جامعه عربی، سوم: نگاه تازه به جهان وتلاش
برای بهره مند شدن از تجربه جهانی است.(47)
بدین
ترتیب ناقدان ادبی به این نتیجه رسیدند که شاعر معاصر نمی تواند تجربۀ خویش را در
شکل قصیدۀ سنتی نشان دهد، بنابرین برای انعکاس این تجربه باید از شکل جدیدی
استفاده کرد. در چارچوب این تجربه، عرب ها با شعر ملل دیگرمخصوصاً شعر
انگلیسی آشنا گشتند وخواستند همانند آنها شعر بسرایند، به ویژه که شاعران عرب از
شعر کلاسیک بیزار بودند؛ زیرا آن را شعری درباری می دانستند.
در توضیح پیدایش شعر نو چند نظریه رایج است؛ یکی
از این دیدگاه ها که برخی ناقدان مانند: محمد الکفراوی، انس داوود، محمود الربیعی آن را مطرح کرده اند وبا دیدگاه بعضی
از ناقدان غربی مطابقت دارد وآن این است که: شعر نو که در ادبیات انگلیسی وبه
وسیلۀ الیوت آغاز شده بود(48) سپس توسط شعرای
عرب مورد پیروی قرار گرفت وشاعران عرب، الیوت را به عنوان سرمشق ونمونه خود برگزیدند.
پژوهنده نیز به این نظریه اعتقاد دارد ومصداق این دیدگاه را السیاب می داند که
بنیان گذار شعرنو عربی خوانده می شود. السیاب چنین لب به سخن می گشاید: از میان
شاعرانی که از آنها تأثیر پذیرفته ام شیلی، کیتس وسپس الیوت هستند. نمونه آشکار
دیگر این تأثیر پذیری از شاعران غربی نازک الملائكه است.(49)
دیدگاه دیگری در این زمینه، تقلید از ادبیات
اروپایی را رد می کند ومی گوید که پیدایش شعر نو به تلاش های نو پردازنه در قصیدۀ
عربی که از دورۀ عباسی شروع شده است، بر می گردد. ابراهیم العریض، یوسف عز الدین،
احمد مطلوب ونازک الملائكه از نظریه پردازان این دیدگاه هستند. اما غالى شكرى
با اين ديدگاه مخالف است. او اعتقاد دارد که پیدایش شعر نو، رابطه ای
با تأثیرپذیری از تحولات قصیدۀ عربى ندارد.(50) نازك
الملائكه در اثبات ادعاى خويش در اين زمينه مى گوید: می توان با دلایل عروضی ثابت کرد که شعر جدید ما از
عروض خلیل بن احمد گرفته شده وبر اساس آن شکل گرفته است.(51) طبق
دیدگاه نازک الملائكه شعر نو از ضرورت های اجتماعی بود که در چهارچوب تکاپوی ملت
عرب برای ایجاد تحول در جامعه های خود پدیدار گشت. انگیزه های اجتماعی پیدایش این
شعر به شرح زیر است:
تمایل به
واقعیت وتلاش برای رسیدن به استقلال، تنفر از تکرار وتبعیت از سیستم بیت که تکوین
آن منوط به وجود دو مصراع بود وپس از آن ترجیح مضمون بر شکل است؛ زیرا شاعران از شکل
قصیدۀ کلاسیک وسیستم عروضی خسته شده بودند وبین این سیستم، عصر جدید، تجربه زندگی
تازه در جامعه معاصر ونگاه به جهان نو، سازگاری زیادی وجود نداشت.(52) نازک
الملائكه اعتقاد دارد که شعر نو ریشه ای در میراث ادبی عرب دارد ودر
این زمینه چنین تصریح می کند:«در واقع شعر نو در ادبیات قدیم ذکر شد وادبای معاصر از این مسأله پرده برداری
کردند، یکی از نخستین کسانی که به این نتیجه رسید عبد الکریم دجیلی بود، او در
کتابی با عنوان «البند في الادب العربي، تاریخه ونصوصه » قصیده ای از ابن درید که
در قرن چهارم می زیست ذکر کرده که به سبک شعر نو به رشتۀ نظم در آمده است، باقلانی
نیز در کتاب« اعجاز القرآن » آن را ذکر کرده است.(53) همچنین
عبد الکریم دجیلی شعری منسوب به ابو العلا معری از کتاب «وفیات الاعیان» نقل کرده واین
شعر به سبک نو سروده شده است.(54)
گروه دیگر از ناقدان عرب مانند عبد الکریم
دجیلی معتقدند که شعر نو عربی از «البند» گرفته شده است واین شعر پس از تحول به
شعر نو تبدیل گشته است. شعر «البند» از حیث ساختار نزدیک ترین نوع شعر به شعر نو
است؛ زیرا این شعر از اصل دو مصراع پیروی نمی کرد، بلکه از این قید خارج شده و به
سیستم افاعیل عروضی و بحر هزج که از «مفاعیلن، مفاعین» تشکیل می گردد، تکیه دارد. مثلا
سطر اول از دو رکن عروضی، سطر دوم از پنج رکن عروضی، سطر سوم از دو رکن عروضی وسطر
چهارم از ده رکن عروضی شکل می گیرد.(55) نازک الملائكه به این نکته اذعان دارد که شعر «البند» به شعر نو بسیار
شباهت دارد، تا حدی که بعضی از شعرای جوان وتازه کار در تمایز این دو نوع شعر دچار
مشکل می شوند. اما او نمی پذیرد که شعر نو از شعر «البند» گرفته شده است ودر شرح
آن می گوید:علی رغم تشابه بسیاری که میان شعر نو و«البند» وجود دارد، شعر نو زائيدۀ
شعر«البند» نیست؛ زیرا ما تا قبل از سال 1953م اطلاعاتی در زمینۀ این نوع شعر در
داست نداشتیم وتنها کتابی که به این موضوع پرداخته کتاب عبد الکریم دجیلی است که
در سال 1959م یعنی پس از گذشت دوازده سال از پیدایش شعر نو، به چاپ رسیده است.
شایان ذکر است
که گروهی از ناقدان عرب مانند عزیز اباظه وصالح جودت به نوگرایی شعر شدیداً حمله
ور شده وبه هیچ وجه این شعر را نپذیرفتند، بلکه به شاعرانی که به این سبک شعرمی
سرودند توهین کردند وآنها را سرزنش نموده ومی گفتند که این شاعران می خواهند میراث
شعر عربی را از بین ببرند.(56)
دگردیسی شعر نو
دگرگونی شعر نوعربی پس از جنگ جهانی دوم که نقطۀ عطفی در
جهان به شمار می آمد، به اوج رسیده ووارد مرحلۀ جدیدی گردید. شعر نو برای نخستین
بار توسط بدرشاکر السیاب درسال 1946م سروده شده؛ لذا می توان السیاب را به عنوان
پدر شعر نو عربی نامید؛ دکتر شفیعی کدکنی در زمینۀ بنیان گذاری شعر نو عربی و مؤسس
آن در کتاب «شعر معاصر عرب» می گوید:«تقریباً ناقدان
وشاعران معاصر عرب این نکته را پذیرفته اند که «السیاب» پیشوای مسلم شعر جدید عرب
است....همه او را نخستین شاعر متجدد عرب به شمار آورده اند، در گفتگویی که من با
شاعران وناقدان معاصر عرب داشته ام، دیده ام که همه متحد القول اند که باید نخستین
فصل تاریخ شعر جدید عرب را بعد از جنگ جهانی دوم به نام بدر شاکر السیاب نوشت وبر
روی هم او را یکی از سه شاعر بزرگ نسل خودش به شمار آورد.»(57) منظور
وی از این سه شاعر بزرگ عبد الوهاب البیاتی، ناز ک الملائکه وبدر شاکر السیاب است.
بدر
شاکر السیاب نخستین قصیدۀ خویش را با سبک نو در تاریخ 29/11/1946م
سرود(58)، او در آبان ماه سال 1947م دیوان « گل های پژمرده» را در
مصر به چاپ رساند. همه ناقدانی که در مورد این موضوع سخن رانده، به توافق رسیده اند که السیاب دیوان
«گل های پژمرده» را در نخستین ماه سال 1947م انتشار داد. در این دیوان شعری با
عنوان« آیا عشق بود؟» ذکر شده ودر حاشیۀ این شعر چنین نوشته شده است: « شعری
است در اوزان وقوافی مختلف»(59) این
شعر به شرح زیر است:
هل كان حباً
هل تسمين الذي ألقى هياماً
أم جنوناً بالأماني ؟ أم غراما؟
ما يكون الحب؟ نوحاً وابتساما؟
أم خفوق الأضلع الحرّى، إذا حان التلاقي
بين عينينا، فأطرقت، فراراً باشتياقي
عن سماء ليس تسقيني، إذا ما؟
جئتها مستسقياً، إلا أواما.
********************
العيون الحور، لو أصبحن ظلاً في شرابي
جفت الأقداح في أيدي صحابي
دون أن يحظين حتى بالحباب
هيئي يا كأس، من حافاتك السكرى مكاناً
تتلاقى فيه يوماً شفتانا
في خفوق و التهاب
و ابتعاد شاع في آفاقه ظل اقتراب.
**************************
كم تمنى قلبي المكلوم لو لم تستجيبي
من بعيد للهوى، أو من قريب
آه لو لم تعرفي، قبل التلاقي، من حبيب!
أي ثغر مس هاتيك الشفاها
ساكبا شكواه آهاً ثم آها؟
غير أني جاهل معنى سؤالي عن هواها؟
أهو شيء من هواها يا هواها؟
***********************
أحسد الضوء الطروبا
موشكا، مما يلاقي، أن يذوبا
في رباط أوسع الشعر التثاما
السماء البكر من ألوانه آنا وآنا
لا ينيل الطرف إلا أرجوانا
ليت قلبي لمحة من ذلك الضوء السجين
أهو حب كل هذا خبريني؟! (60)
29/11/1946م
در نگاهی گذرا
به این قصیده ملاحظه می شود که از چهار بند یا مقطع تشکیل شده است ووزن آن
«فاعلاتن، فاعلاتن » ودر بحر رمل سروده شده است. همان گونه که مشاهده می گردد
السیاب از افاعیل عرضی الخلیل بن احمد که مبتنی بر وجود سه رکن عروضی در هر مصراع
بود، عدول کرده؛ لذا بعضی از سطرهای این شعر از دو رکن عروضی وبرخی دیگر سطرها از چهار رکن عروضی تشکیل می شود، بدون این که
هیچ نظمی بر آن حاکم باشد. با نگاهی به قافیه می بینیم که سطر اول، دوم وسوم از
بند اول با سطرهای ششم وهفتم از همین بند هم قافیه است واین سیستم در بندهای دیگر
حکمفرما نیست، لیکن در بند دوم: سطرهای اول، دوم وسوم با سطرهای ششم وهفتم هم
قافیه وسطرهای چهارم، ششم، وهفتم نیز هم قافیه هستند. در حالی که سطرهای اول، دوم
وسوم در بند سوم با هم دیگر هم قافیه، همچنین سطرهای چهارم، ششم وهفتم نیز هم
قافیه هستند، اما سطرهای پنچم با سطر دیگر از این بند هم قافیه نیست ودر بند چهارم
هر دو سطر با هم هم قافیه هستند. در حالی که سطر سوم از این بند با سطر دیگری هم
قافیه نیست.
آنچه از این
شعر استنباط می شود این است که السیاب از
رکن عروضی بحر رمل بدون قاعده ی مشخص بهره برده وسیستم وزن وقافیه را در قصیدۀ
سنتی به هم زده است. کوتاه سخن این که بدر شاکر السیاب در این شعر به خود اجازه
داد تا از تعداد مختلف رکن های عروضی بدون هیچ نظمی بهره مند گردد.(61) او با این
کار توانست سیستم قصیده که بر دو رکن اصلی تکیه دارد یعنی وزن وقافیه را بشکند وافاعیل
عروضی را جایگزین آنها کند.
مسأله بنیانگذاری شعر نو در ادبیات عربی مسأله
ای است که مورد توافق ناقدان قرار نگرفته، بلکه مورد اختلاف بوده است. بدر شاکر
السیاب، عبد الوهاب البیاتی ونازک الملائکه هر کدام مدعی هستند که
بنیان گذار ومؤسس شعر نو در ادبیات عربی
بوده اند؛ نازک الملائكه کتابی موسوم بـ «قضایا
الشعر المعاصر» نوشته وخود را نخستین سرایندۀ شعر نو عربی معرفی کرده است. او چنین
می گوید:«پیدایش شعر نو در سال 1947م در عراق بوده واولین شعر نو، شعر من است که
عنوانش "کلرا" است»(62) سپس توضیح می دهد:« این شعر را در تاریخ 27/10/1947م
به رشته نظم در آورده ودر همان سال در مجلۀ "العروبه" که در بیروت
انتشار می یافت به چاپ رسانده ام.»(63)
نازک الملائکه شعر "کلرا" را به دنبال شیوع این مرض
مسری وفراگیر در مصر وتأثر واندوه شدیدش از مرگ تعداد زیادی از مردم مصر به رشته
نظم کشید، این شعر به شرح زیر است:
الکولیرا
سکن اللیل
اصغ إلى
وقع صدى الأنات
في عمق الظلمة، تحت الصمت، على الأموات
صرخات تعلو تضطرب
حزن يتدفق يلتهب
يتعثر فيه صدى
الآهات في كل فؤاد غليان
في الكوخ الساكن
أحزان
في كل مكان روح تصرخ في الظلمات
في كل مكان يبكي صوت
هذا ما قد مزقه الموت
الموت، الموت، الموت
يا حزن النيل الصارخ مما فعل الموت.
*****************************
طلع
الفجر
اصغ
إلى وقع خطى الماشين
في صمت الفجر،اصغ، انظر ركب الباكين
عشرة
أموات، عشرونا
لا
تحص اصغ للباكينا
اسمع
صوت المسكين
موتى،
موتى، ضاع العدد
موتى،
موتى، لم يبق غد
في
كل مكان جسد يندبه محزون
لا
لحظة إخلاد لا صمت
هذا
ما فعلت كف الموت
الموتن
الموت،الموت
تشكو
البشرية تشكو ما يرتكب الموت.
****************************
الكوليرا
في
كهف الرعب مع الأشلاء
في
صمت الأبد القاسي حيث الموت دواء
استيقظ
داء الكوليرا
حقدا
يتدفق موتا،
اما
آخر اين شعر:
لا
شيء سوى أحزان الموت
يا
مصر شعوري مزقه ما فعل الموت.
نازک الملائكه در
كتاب خود، پیدایش شعر نو را به
خود منسوب کرده واذعان می دارد که بدر شاکر السیاب دیوان « گل های پژمرده » را در نیمۀ دوم همان ماه به چاپ رساند وفقط به تاریخ چاپ این دیوان اشاره می کند، لیکن به تاریخ
نوشتن شعر «آیا عشق بود» هیچ توجه واشاره ای نکرده است.همان گونه که می دانیم همواره
بین تاریخ نوشتن وبه چاپ رساندن فاصله ای وجود
دارد، همچنین فاصلۀ زمانی میان سروده شدن شعر السیاب «آیا عشق بود» وشعر نازک
الملائكه «کلرا» ده ماه وبیست وهشت روز بود.(64) لذا
روشن می شود که السیاب در سرودن شعر نو بر الملائكه پیشی گرفته
وتوانست قیدهای قصیدۀ سنتی یعنی وزن وقافیه را قبل از الملائکه بشکند
وبابی تازه پیش روی ادبیات عربی بگشاید.
قابل
ذکراست که برخی ناقدان اعتقاد دارند که عبد الوهاب البیاتی بنیان گذار شعر نو
محسوب می گردد وکتابی نیز در این زمینه نگاشتند.(65) همچنین یآدوری می شود که احسان عباس که یکی از
برجسته ترین ناقدان ادبی در جهان عرب شمرده
می شود کتابی با عنوان «عبد الوهاب البیاتی وشعر جدید عراق» به رشته نگارش
در آورد، این کتاب از مهم ترین کتاب هایی است که در مورد البیاتی
نوشته شده است.
روی
هم رفته، همان گونه که دیدیم گمان وتصور نازک الملائكه در مورد سرایندگی اولین شعر نو در ادبیات عربی اشتباه بود،
ارزیابی وی درباره پیشگامی خویش عجولانه وناسنجیده است وشاید این مسأله در رقابت
وهم چشمی با السیاب ریشه داشت. در حالی که اغلب ناقدان وشاعران جهان عرب پذیرفته
اند که السیاب به عنوان بنیان گذار وپدر شعر نو در ادبیات عربی قلمداد می گردد.
اگرچه
عراق، مصر ولبنان در ظهور وپیدایش شعر نو سهم بسزایی داشتند، اما اردن هاشمی در
این موضوع نقش بر عهد گرفت وتلاش های جالب توجهی در متحول کردن شعر عربی انجام
داد؛ مصطفی وهبی التل ملقب بـ « عرار» وشاعر بزرگ اردن که نخستین ترجمه ی عربی رباعیات
خیام را از روی زبان مادری در سال 1922م انجام داد، از جمله شاعرانی که قبل از
السیاب والملائكه شعر نو را سرودند. از
میان آنان می توان به علی احمد باکثیر، لویس عوض ومحمد فرید ابو حدید نام برد،
نازک الملائكه در کتاب خود که به آن اشاره رفت به این مسأله اعتراف کرده
وچنین لب به سخن گشود:«.... سپس فهمیدم که چندین شعر نو از سال 1932م در مجله های
ادبی به چاپ رسیده است وبعضی از نام ها در این زمینه مانند: علی احمد باکثیر، محمد
فرید ابو حدید، محمود حسن اسماعیل، عرار:
شاعر اردن ولویس عوض ودیگران مطرح می شوند».(66)
بدون شک تلاش های برای شکستن سنت های شعرکلاسیک
ونوآوری شعر جدید در اوایل قرن بیستم قبل
از السیاب صورت گرفت؛ اما این تلاش ها در روزگار السیاب وبه وسیلۀ وی به موفقیت
انجامیده وبه اوج خود رسیده است؛ زیرا کاری که السیاب انجام داد دیگران از انجام
آن عاجز بودند. در حقیقت عمل السیاب به عنوان نقطۀ عطفی در تاریخ تحولات ودگردیسی
شعر عربی شمرده می شود. او به خود چنین اجازه ای داد تا بندهای اوزان وقوافی شعر
کلاسیک را بشکند واز افاعیل عروضی گام فراتر نهد وبه رکن عروضی که پایه واصل اساسی
در شعر نو شمرده می شود، توجه واهتمام خاص ورزید وبالآخره آن را جایگزین بیت در
قصیدۀ سنتی کرد. بنابرین او را بنیان گذار وپدر شعر نو در ادبیات عربی می خوانند.
نکته
ای که می خواهم اینجا تذکر بدهم این است که السیاب به عنوان پیشاهنگ بدعت ها
وپیشوای مسلم شعر نو در ادبیات عربی وشایسته است که با نیما یوشیج که در ادبیات
فارسی به عنوان مؤسس وپدر شعر نو شناخته می شود، مقایسه گردد. در ضمن باید چنین
اظهار نظر کرد که تشابهات وهمانندهای السیاب و نیما یوشیج از لحاظ جنبه های مختلف
من جمله : گرایش های سیاسی وفکری، شرایط زندگی، اوضاع روزگار، پیشگامی شعر نو،
موضعگیری نسبت به شهر وروستا، نگاه به زن، عشق ودلباختگی چشمگیرند وشایسته است که
مورد تحلیل وبررسی قرار گیرد. به هر حال، شعر نو در ادبیات عربی تا پیدایش وظهور
خود از چهار دوره گذر کرده که می توان این مراحل را چنین توضیح داد: دورۀ اول توجه
واهتمام شاعران عرب به مضمون ونوپردازی در آن، دورۀ دوم توجه واهتمام شاعران عرب
به مضمون وشکل، دورۀ سوم نو آوری نزد
شاعران مکتب آپولو، ودورۀ چهارم پیدایش شعر نو .
اگرچه شعر نو به طور رسمی از عراق شروع شده است،
اما به تدریج تحول و پیشرفت کرد وبه مقامی والا در ادبیات عربی رسید، سپس به همۀ جهان عرب گسترش یافته، در ذیل
برای تکمیل اطلاعات به شاعران برجسته شعر
نو در جهان عرب اشاره می گردد: بدر شاکر السیاب، نازک الملائكه وعبد الوهاب البیاتی از عرق. صلاح عبد
الصبور واحمد عبد المعطى حجازى از مصر. محمد الفیتوری ومحیی الدین الفارس از سودان. ادونیس، نزار
قبانی وسلیمان العیسی از سوریه. خلیل الحاوی ویوسف الخال از لبنان. محمود درویش، فدوی
طوقان وسمیح القاسم از فلسطین. مصطفی وهبی التل، تیسیر سبول و حیدر محمود از اردن.
در
پایان، شایان ذکر است که شعر نو عربی به چند نام دیگر نیز شناخته می شود
مانند:«شعر آزاد»، «شعر مطلق»، «شعر افاعیل عروضی»، «شعر مرسل». اگرچه «شعر آزاد»
اشتباهاٌ بر این شعر اطلاق گردیده، اما «شعر نو»
شیوع یافته واز شهرت بیشتری برخورداراست، همان طور ناگفته نماند که دیری
نپایید تا نوع دیگری از شعر در جهان عرب پدیدار گشته وبه نام « قصیدۀ نثر» شناخته شده
است(68) این نوع شعر نیز در ادبیات فارسی به نام « موج نو» و«شعر
سپید» خوانده می شود .
_________________
پی نوشت ها
1- نگاه
کنید: المسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 65 وأبو فرج الإصفهاني،
الأغاني، جلد 13، ص 104.
2- نگاه
کنید جواد علي، المفصل فِي تاریخ العرب قبل الإسلام، جلد 1، 42 وعفت الشرقاوي دروس ونصوص في قضایا الأدب
الجاهلي، ص 20.
3- محمد
بن سلام الجمحي، طبقات فحول الشعراء،ص 13
وناصر الدین الأسد، مصادر الشعر الجاهلي،ص 355.
4-
الجاحظ، الحیوان، جلد 1، ص 74
وشوقي ضیف، العصر الجاهلي، ص 38.
5- ناصر
الدین الأسد، مصادر الشعر الجاهلي، ص 289 و طه حسین، المجموعة الکاملة، جلد 16، ص
397.
6- محمد
بن سلام الجمحي، طبقات فحول الشعراء، ص
11.
7-
حدي: نوعى آوازخوانی در نزد عرب ها که برای به جنبش واداشتن شتران به کار می رفت.
8- حنا
الفاخوري، الجامع في تاریخ الأدب العربي، ص 132 .
9- عز
الدین اسماعیل، المکونات الأولی للثقافة العربیة، ص 32.
10-
نگاه کنید : کارل بروکلمان، تاریخ الأدب العربي، جلد 1، ص 5 وجیمس مونرو، النظم
الشفوي في شعر ما قبل الاسلام، ص 9.
11-
محمد بن سلام الجمحي، طبقات فحول الشعراء، ص 1 وابن رشیق القیراوني، العمدة ، جلد
1، ص 54.
12- ابن
رشیق القیراوني، العمدة ، جلد، 1 ص 226 وهمچنین نگاه کنید: ابن قتیبة، الشعر والشعراء،
جلد، ص74.
13-
محمد الأعرجي، الصراع بین القدیم والجدید، ص 88
وطه حسین، حدیث الأربعاء، جلد 3 ، ص 28.
14-
محمد حمود، الحداثة في الشعر العربي المعاصر، ص 656.
15- ادونیس،
پیش در آمدی بر شعر عربی، ترجمۀ کاظم برگ نیسی، ص 37 و38.
16- أبو
علی المرزوقي، شرح دیوان الحماسة، ج 1، ص 9، ونگاه کنید: ادونیس، پیش درآمدی بر
شعر عربی، ص 37، و إحسان عباس، تاریخ النقد الأدبی عند العرب، ص 404
و406.
17- محمد
رضا شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب، ص 32.
18- حناالفاخوري،
الجامع في تاریخ الأدب العربي، ص 677، 725، و شوقي ضیف، العصر العباسی الأول، ص
193.
19- سخن
منظومی است که دارای وزن ویژه ای است.
20- قصیدۀ
منظومی که برای آوازخوانی به کار می رود. همچنین نگاه کنید: أحمد هیکل، الأدب الأندلسي،
139.
21- حنا
الفاخوري، الجامع في تاریخ الأدب العربي، ص952.
22- محمد
الأعرجي، الصراع بین القدیم والجدید في الشعر العربي، ص 28 ومحمدعبدالمنعم خفاجي،
الأدب الأندلسی، التطور والتجدید، ص 410.
23-
برای آشنای بیشتر با الموشح وماهیت وجایگاهش در روند پیشرفت وتحول شعر عربی به یکی
از موشحات لسان الدین الخطیب ملقب به « ذو الوزارتین » و «ذو الأدب والسیف» وبه تهمت زندیق بودن درسال 776هجری به قتل رسید،
نگاهی می افکنیم:
جادك الغيث إذا الغيث همى يا زمان الوصل بالأندلس
لم
يكن وصلك الإ حلماً في الكرى،
أو خلسة المختلس
إذا
يقود الدهر أشتات المنى
ينقل
الخطو على ما يرسم
زمرى
بين فرادى وثنى
مثلما
يدعو الوفود لموسم
و
الحيا قد جلل الروض سنا
فثغور
الزهر فيه تبسم
وروى
النعمان عن ماء السماء كيف
يروى مالك عن أنس
فكساه
الحسن ثوبا مفعماً يزدهي
منه بأبهى ملبس
في
ليل كتمت سر الهوى
بالدجى
لولا شموس الغرر
مال
نجم الكأس فيها وهوى
مستقيم
السير يعد الأثر
و
حلو ما فيه من العيب سوى
أنه
مر كلمح البصر
حين
لذ الأنس شيئا أو كما هجم
الصبح هجوم الحرس
غارت
الشهب بنا أو ربما أثرت فينا
عيون النرجس
وآخرين
اين موشح چنین است:
ساحر المقلة معسول اللمی جال في النفس مجال النفس
سدّد
السهم وسمّی ورمی وفؤادي نهبة المفترس
24 –
ادونیس این قصید را در دیوان الشعر العربی، جلد3 ، ص 146 ذکر کرد است.
25-
برای تعریف این انواع شعر رجوع شود به
ادونیس، پیش در آمدی بر شعر عربی ، ص 74 و محمد عبد المنعم خفاجی، الأدب الأندلسی، ص 399.
26-
ادونیس، دیوان الشعر العربي، جلد 3، ص ک ونازک الملائكه، قضایا الشعر المعاصر، ص
197.
27-
محمد رضا شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب، ص 45 وطه حسین، المجموعة الکاملة، جلد16 ص
357، 441 و446.
28 –
آپولو اسطوره یونانی است به معنای خدای شعر است.
29 – محمد رضا شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب، ص 56.
30 - إمیل
بدیع یعقوب، المعجم المفصل في اللغة والأدب، جلد 2، ص 742.
31 –
سالم المعوش، الأدب العربی الحدیث، ص 568.
32-
نگاه کنید: إلیاس أبو شبکة، المجموعة الکاملة، جلد2 ، 346 و355 به بعد.
33- نگاه
کنید: محمد الأعرجي، الصراع بین القدیم و الجدید، ص 80 وسه موریه، الشعر العربي
الحدیث، ص 70 و 73.
34 –
خلیل مطران، دیوان الخلیل، ج 2، ص 99 ونگاه کنید: إمیل بدیع یعقوب، المعجم المفصل
فی اللغة والأدب، حلد 2، ص 1192.
35 –
میخائيل نعیمه، المجموعة الکاملة، جلد 2، ص 402.
36 –
نازک الملائكه، الدیوان، ج 2، ص 8، 7، و18 .
37 –
نگاه خلیل مطران، دیوان الخلیل، ج 2، ص
181، 412، 470، وج 3 ، ص 492 و 513 .
38 – سالم المعوش، الأدب العربی الحدیث، ص 649.
39 –
محمد الأعرجی، الصراع بین القدیم الحدیث، ص 34.
40 – همان
منبع، ص 129 ونگاه کنید: أدونیس، پیش در
آمدی بر شعر عربی، ص 87.
41 – محمد
الأعرجی، الصراع بین القدیم و الجدید، ص
37 و38.
42 –
شایان ذکر است که السیاب با علی احمد با کثیر مکاتبه داشته است، او در این مکاتبه
ها چنین اذعان می کند که علی احمد با کثیر نخستین کسی است که شعر نو سروده است. برای
کسب اطلاعات بیشتر می توان به منابع زیر رجوع کرد :عبده بدوی، دراسات في الشعر
العربي الحدیث، ص 271 و بدر شاکر السیاب،
مقدمه الدیوان، جلد 1، ص ک .
43 –
بدر شاکر السیاب، مقدمۀ الدیوان، حلد 1، ص ک.
44 –
عبده بدوي، دراسات في الشعر الحدیث، ص 6،7و250.
45 –
سالم المعوش، الأدب العربی الحدیث، ص 644 .
46 –
محمد الأعرجي، الصراع بین القدیم والجدید، ص 37 .
47 –
سالم المعوش، الأدب العربي الحدیث، ص 634.
48 –
محمد بلحاج می گوید که شعر نو در فرانسه
وبه بوسیۀ لامونتین، سپس گوستاو آغاز شدهد است.
49 –
سالم المعوش، الأدب العربی الحدیث، ص 648.
50 –
غالي شکري، شعرنا الحدیث إلی أین، ص 85.
51 –
نازک الملائكه، قضایا الشعر المعاصر، ص 11.
52 – نگاه
کنید همان منبع ص 54 - 63 و سالم المعوش، الأدب العربی الحدیث، ص 635.
53 –
نازک الملائكة، قضایا الشعر المعاصر، ص 8 . این قصیده در این منبع ذکر
شده است.
54 –
همان منبع، ص 11، این شعر در همان منبع ذکر شده است.
55 –
همان منبع، ص 195.
56 -
نگاه کنید: محمد الأعرجي، الصراع بین القدیم والجدید، ص 138، ومحمد حمود،الحداثة في الشعرالعربي المعاصر، ص 209، ونازک الملائكه،
قضایا الشعر المعاصر، ص 47و54.
57 – محمد
رضا شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب، ص 132 و 133، ونگاه کنید یحیی الشامی، موسوعة
الشعراء العرب، جلد 3 ، ص 89.
58 –
این تاریخ از مقدمه دیوان السیاب اخذ شده است. جلد 1، ص 89.
59 –
بدر شاکر السیاب، مقدمۀ الدیوان، ص ل .
60 –
همان منبع، جلد 1، ص 101.
61 –
همان منبع، مقدمۀ الدیوان، جلد 1، ص ع وف .
62 –
نازک الملائكه، الدیوان ، جلد 1، ص 143 .
63 –
نازک الملائكه، قضايا الشعر
المعاصر، ص 35 .
64 –
بدر شاکر السیاب، مقدمۀ الدیوان، جلد 1 ، ص ن.
65 –
نگاه کنید: عبد الوهاب البیاتي ، الدیوان، ج1، ص 11.
66 –
نازک الملائكه، قضایا الشعرالمعاصر، ص 14 و17 و نگاه کنید: مصطفی وهبی
التل، عشیات وادی الیابس، تحقیق زیاد الزعبی ، ص 65، وعبد الفتاح النجار،
حرکة الشعر الحر في الأردن، ص 19.
67 – سالم المعوش، الأدب العربي الحدیث، ص 640 و
641.
68 - نگاه
کنید: کمال خیر بك، حركة الحداثة في الشعر العربي المعاصر، ص 95.
________________
فهرست منابع ومآخذ
فهرست منابع ومآخذ
1 – ابن
رشیق القیرواني، العمدة في محاسن الشعر وأدبه ونقده، تحقیق محمد محیی الدین عبد
الحمید، دار الجلیل، بیروت، دون تاریخ.
2 – ابن
قتیبة، الشعر والشعراء، دار الثقافة، بیروت، 1964م.
3 – أبو
علي المرزوقي، شرح دیوان الحماسة، تحقیق أحمد أمین وعبد السلام هارون، چاپ دوم،
انتشارات هیأت التألیف واترجمة، القاهرة، 1967.
4 - أبو
فرج الأصفهاني، الأغاني، تحقیق عبد الله مهنا وسمیر جابر، چاپ اول، دار الفکر، دون
تاریخ .
5 –
إحسان عباس، تاریخ النقد عند العرب، چاپ چهارم، دار الثقافة، بیروت، 1983.
6 –
أحمد هیکل، الأدب الأندلسي من الفتح إلی سقوط الخلافة، چاپ هفتم، دارالمعارف،
القاهرة، 1979م.
7 – الیاس
أّبو شبکة، المجموعة الکاملة، جمع آوری وتقدیم ولید ندیم عبود، چاپ اول، انتشارت
رواد النهضة والاودیسة، بیروت، 1988.
8 –
أدونیس ( علي أحمد سعید ) دیوان الشعر العربي، چاپ دوم، دار الفکر، بیروت، 1986م.
9 –.........................پیش
در آمدی بر شعر عربی، ترجمۀ کاظم برگ نیسی، چاپ اول، انتشارات فکر روز، تهران،
1375هجری قمری.
10 –
إمیل بدیع یعقوب، المعجم المفصل في اللغة والأدب، چاپ اول، دار العلم للملایین،
بیروت،1987م.
11- بدر شاکر السیاب، الدیوان، دار العودة ، بیروت،
دون تاریخ.
12 –
الجاحظ، الحیوان، تحقیق عبد السلام هارون،
چاپ دوم، دار الکتاب العربي، بیروت، 1969.
13 –
جواد علي، المفصل في تاریخ العرب قبل الإسلام، چاپ اول، دار العلم للملایین،
بیروت، 1968.
14 –
جیمس مونرو، النظم الشفوي في شعر ما قبل الإسلام، ترجمۀ ابراهیم السنجلاوي ویوسف
الطراونة، چاپ اول، انتشارات الکتاني، اربد، اردن، 1987م .
15 –
حنا الفاخوري، الجامع في تاریخ الأدب العربي، چاپ اول، انتشارات الجیل، بیروت،
1986م.
16 –
خلیل مطران، دیوان الخلیل، انتشارات
مارون، عبود، بیروت، 1975.
17 –
سالم المعوش، الأدب العربي الحدیث, چاپ اول، انتشارات المواسم، بیروت، 1999.
18 – س
موریه، الشعر العربي الحدیث، ترجمۀ دکتر
شفیع السید ودکتر سعد مصلوح، انتشارات الفکر العربي، القاهرة، دون تاریخ.
19 – محمد
رضا شفیعی کدکنی، شعر معاصر عرب، چاپ اول،
انتشارات سخن، 1380هجری قمری .
20 –
شوقي ضیف، العصر الجاهلي، اتشارات المعارف، مصر، دون تاریخ.
21 – .............،العصر العباسي الأول، چاپ دوم، انتشارت
المعارف، مصر، دون تاریخ.
22 – طه
حسین ، حدیث الأربعاء، چاپ دوازده، انتشارات المعارف، مصر، بیروت.
23-...............المجموعة
الکاملة، چاپ اول، انتشارات الکتاب اللبناني، بیروت، 1981.
24 –
عبد الفتاح النجار، حرکة الشعر الحر في الأردن، چاپ اول، عمان، اردن، 1988م.
25 – عبد
الوهاب البیاتي، الدیوان، چاپ چهارم، انتشارت العوده، بیروت، 1990.
26 - عبده
بدوي، دراسات في الشعر الحدیث، چاپ اول، انتشارات ذات السلاسل، الکویت،1987م.
27 – عز
الدین اسماعیل، المکونات الأولی للثقافیة
العربیة، انتشارات الشؤون الثقافیة العامة، بغداد، دون تاریخ.
28 –
عفت الشرقاوي، دروس و نصوص في قضایا الأدب الجاهلي، انتشارات النهضة العربیة،
بیروت، دون تاریخ.
29 -
غالي شکري، شعرنا الحدیث إلی أین، چاپ اول، انتشارات الشروق،1991م.
30 –
کارل بروکلمان، تاریخ الأدب العربي، ترجمۀ عبد الحلیم النجار، انتشارات المعارف،
مصر، 1959م.
31 –
کمال خیر بک، حرکة الحداثة في الشعرالعربي المعاصر، چاپ دوم، انتشارات الفکر،
بیروت، 1986م.
32 –
محمد بن سلام الجمحي، طبقات فحول الشعراء،
انتشارات بربل، دون مکان، 1913م.
33 -
محمد حسین الأعرجي، الصراع بین القدیم والجدید في الشعرالعربي، وزارت فرهنگ وهنرها،
دون مکان، 1978م.
34 – محمود حمود، الحداثة في الشعر العربي
المعاصر، چاپ دوم، انتشارات الفکر، بیروت، 1986م.
35 –
محمد عبد المنعم خفاجي، الأدب الأندلسي: التطور والتجدید، چاپ اول، انتشارات العلم
للملایین، بیروت، 1987م.
36 – المسعودي،
مروج الذهب ومعادن الجوهر، انتشارات الأندلس، بیروت، 1965م.
37 –
مصطفی وهبي التل ( عرار)عشیات وادي الیابس، جمع وتقدیم زیاد الزعبي، چاپ دوم، انتشارات
المؤسسة العربیة للدراسات والنشر، بیروت، 19908م.
38 - میخائیل نعیمه، المجموعة الکاملة، انتشارات
العلم للملایین، بیروت، 1971م.
39 –
نازک الملائکة، الدیوان، انتشارات العوده، بیروت، 1997م.
40 - ...............،
قضایا الشعر المعاصر، چاپ دهم، انتشارات العلم للملایین، بیروت، 1997م
41 – ناصر الدین الأسد، مصادر الشعرالجاهلي
وقیمها التاریخیة، چاپ هشتم، انتشارات الجلیل، بیروت، 1988م .
42 –
یحیی الشامي، موسوعة شعراء العرب، چاپ اول، انتشارات الفکر العربي، بیروت، 1999م.