من شعر لنؤمن ببداية فصل الشتاء
الشاعرة: فروغ فرّخ زاد
المترجم: الدكتور بسام علي ربابعة
حياط خانه ما تنهاست
حياط خانه ما تنهاست
تمام روز
از
پشت در صداى تكه تكه شدن مى آيد
ومنفجر شدن
همسايه هاى ما همه در خاک باغچه هاشان به جاى گل
خمپاره ومسلسل می کارند
همسايه های ما همه بر روی حوض های کاشی شان
سرپوش می گذارند
وحوض های کاشی
بی آن که خود بخواهند
انبارهای مخفی باروتند
وبچه های کوچه ما کيف های مدرسه شان را
از بمب های کوچک پر کرده اند
حياط خانه ما گيج است.
الترجمة:
ساحة منزلنا وحيدة
ساحة منزلنا
وحيدة
فطوال اليوم
تُسمع أصوات الانفجارات
والتقطيع
إرباً إرباً من خلف الأبواب
وجميع جيراننا
يزرعون القذائف والبنادق
في حدائق منازلهم
بدل الورود
جميع جيراننا
يغطون بركهم المزخرفة
فتصبح هذه
البرك المزخرفة
مخازن مرعبة من البارود
دون إرادة منها
وأطفال أزقتنا يملأون حقائبهم المدرسية
بالقنابل
الصغيرة
ساحة منزلنا مضطربة.
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق