تأثیر اندیشه های خیام بر شاعر اردنی تیسیر سبول
مجلة كلية اللغات والترجمة، جامعة الأزهر، صص 110-135،العدد 42، يوليو 2007م
كما طبعت في الكتاب الصادر عن المؤتمر الدولي السادس لأساتذة اللغة الفارسية، جامعة طهران، 2009م
در آمد
تيسيرسبول يكى از ادبا، روشنفكران وفرهيختگان اردنى بود كه به رباعيات خيام روى آورد وگزيده اى از اين رباعيات را به عربى بازگردانيد. او به عنوان رمان نويس از شهرت بسزايى برخورداراست؛ اما تيسيرسبول تنها يک رمان نويس نيست، بلكه او روشنفكر، ناقد، اديب، شاعر، قصه نويس ومترجمى نيز به شمار مى رود1 كه درانديشه ميهن وملت خويش جايگاه ويژه اى داشته، به مشكلات ومعضلات آن ها توجه مخصوصى مى كرد وبراى به سعادت رساندن ميهن وملت خويش، آرمان ها واهداف والايى را درسر مى پروراند – على رغم عمر كوتاهش– از هيچ تلاشى فروگذارى نكرد. او مردى فرهيخته وادبى آگاه بود كه مى خواست ميهن وامت عربى از بهترين وضعيت برخوردار باشند، ليكن متأسفانه بعد از چندين بار شكست پى درپى عرب ها درجنگ هایی كه با رژيم صهيونيستى داشتند، او از نظر عاطفى آسيب فراوان ديده واميد پيروزى براى زندگى بهتر را از دست داد، لذا از زندگى دل زده شده وبا روحيه ضعيف وخسته اى كه ديگر تاب غصه ها وغم ها را نداشت، سرانجام دست به خودكشى زده وبه حيات خود خاتمه داد.
شايان ذكر است كه زندگى تيسيرسبول با صادق هدايت2 شباهت زيادى دارد. زيرا هردوى آنان با عينك بدبينى به زندگى وپيرامون خويش مى نگريستند، تا آنجا كه ازدنيا وزندگى دل سرد وملول گشتند كه دست به خودكشى زدند. بررسى تطبيقى انديشه هنرهدايت وسبول- كه تاكنون دراين زمينه تأمل وپژوهشى صورت نگرفته ومتأسفانه تا الان از اين موضوع بسيارى تغافل مانده- زمينه اى قابل تأمل فراوان است، از اين جهت به تلاش پژوهشگرانى كه به نقد تطبيقى ادبيات فارسى وعربى پرداخته اميد مى بنديم واميد آن مى رود اين موضوع مورد توجه علاقه مندان به اين قلمرو قرارگيرد .
زندگى نامه سبول
سبول كوچک تــرين فرزند خانواده كه در تاريخ 23/12/1939 م در شــهـر ‹‹ الطفيله›› كه درجنوب اردن قرار دارد، چشم به جهان گشود. او تحصيلات مقدماتى را در سال 1951م در زادگاهش به پايان رساند، سپس براى ادامه تحصيل بــه شهــــر ‹‹ الزرقاء›› و‹‹عمان ›› پايتخت اردن رهسپار شد وتوانست مرحله آموزش دبيرى را با موفقيت بگذراند. او درسال1957 م مدرك ديپلم را از مدرسه الحسين عمان اخذ كند.
سبول دراين مرحله از زندگى تلاش هاى ادبى وسياسى خويش را آغاز كرد وموفق به نوشتن چند قصه كوتاه شد، ودرمسابقات ادبى مختلف شركت جست.او پس از گذراندن مرحله دبيرى درسال 1957 م بورسيه اى به دست اورد وبراى ادامه تحصيل در دانشگاه امريكايى شهر بيروت، روانه لبنان شد، اما طولى نكشيد كه بيروت را ترک كرد وبراى ادامه تحصيل در رشته حقوق به شهر دمشق روى آورد . وى درسال 1962 م ليسانس حقوق خود را ازدانشگاه دمشق اخذ كرد وسپس به اردن بازگشت ودر چندين پست ومنصب دولتى مشغول خدمت شد.
تيسيرسبول درسال 1963 م با خانم دكتر‹‹مى اليتيم›› آشنا شد وبا او ازدواج كرد وباهم به‹‹ بحرين›› مسافرت كردند ولى طولى نكشيد كه به اردن بازگشتند ودر دفتر دانشگاه اردن براى مدت كوتاهى كاركردند. آنان بار ديگر به فكر سفر افتادند، اما اين بار روانه عربستان سعودى شدند. پس از بازگشت به اردن او به عنوان وكيــل در شهر‹‹ الزرقاء ›› مشغول به كارشد وسرانجام كار خود را درصدا وسيماى اردن ادامه داد. وى درمدت چهار سالى كه در اين سازمان مشغول فعاليت بود، توانست با مجرى گرى عالى، دربرنامه ريزى ‹‹ با نسل جديد ›› وظيفه خود را به نحو احسن ادا كند.3
سبول در اين مدت به نوشتن شعر، قصه كوتاه، مقاله هاى ادبى، پژوهش هاى انتقادى ونمايش نامه براى صدا وسيماى اردن مشغول بود. او درسال 1968 م درمسابقه رمان نويسى كه توسط روزنامه ‹‹ النهار ›› برگزارشده بود، شركت كرد وبا رمان وى به نام ‹‹ أنت منذاليوم ›› ( تو از امروز) ، برنده اين مسابقه شد.همچنين دراين مدت ديوان خود را كه با عنوان ‹‹ أحزان صحـراويـة ›› (غم هاى صحرايى ) به چاپ رساند، اما نوشته هاى كامل سبول، بعد از در كذشت وى توسط دكتر سليمان الازرعى درسال 1980 م به چاپ رسيد.
درسال 1973 م جنگى ميان عرب ها ورژيم صهيونيستى آغاز شد وروحيه سبول در روزهاى نخستين جنگ بالا رفت و وى اميد فراوانى به پيروزى داشت، اما چند هفته طول نكشيد كه خبر مذاكرات صلح او را بسيار ناراحت كرد، او درهمين موقع بود كه اميد به زندگى را از دست داد وسرانجام با اسلحه كمرى در15/11/1973 خود كشى كرد.4
سبول بدين سان درسن سى و چهار سالگى به زندگى خود خاتمه داد.5 لازم به ذكر است كه سبول چندين بار ومخصوصا بعد از شكست هايى كه عرب ها درجنگ شش روزه در سال 1967 م متحمـل شـــد، به فكر خودكشى افتاده بود. آن گونه كه ازشواهد وقرائن برمى آيد، غم واندوه برجسته ترين پديده موجود در زندگى وآثار سبول بود؛ زيرا اين قضيه دركليه آثار او منعكس شده ومسأله اى انكارناپذير است6 وبرخى منتقدان به بحث وبررسى آن را ﭙرداخته اند7، ﭼيزى كه اين مسأله را تأييد مى كند اين است كه خود سبول به برخى دوستانش مى گفت كه مى خواهد انجمنى براى مبارزه با غم واندوه تأسيس كند.
سبول در تلاش براى رهايى از اين وضعيت به ‹‹ حزب بعث سوسياليست عربي›› پيوست؛ اما بعد از مدت كوتاه وبه علت عدم تحقق انتظارات وتوقعاتش، از اين حزب خارج شد وبه حركت صوفيانه پيوست ونتيجه پيوستن به اين حركت ارتباطات وپيوندهاى استوارى بود كه وى با برخى از اهل تصوف برقرار كرد. او آن چيزى را كه در جست وجويش بود نزد اهل تصوف وعرفان يافت وبه خواندن قرآن مجيد پرداخت. اما تصوف مشكل تيسيرسبول را حل نكرد؛ چون تصوف وعرفان وى - همانطور كه دكتر سليمان الأزرعى مى گويند-8 حقيقى نبود، بلكه گريختن از شكست وواقعيت دردناك بود؛ زيرا صوفى حقيقى ازمسايــل دنيــوى دور مى شود، اما سبول سرگرم قضيه ملى گرايى وناسيوناليسم بوده، بدون شک حزن،غم واندوه بر زندگى سبول تأثيرى گذاشت كه به بدبينى ونااميدى وسرانجام اقدام به خودكشى منجر شد.
در اينجا ياد آورى مى كنم كه انگيزه وروى آوردن سبول را به رباعيات خيام بايد دروضعيت واحوال او درسال هاى واپسين عمرش جست وجو كرد. او ر اين سال ها به انديشه مرﮔ وفلسفه آن، ناپايدارى زندگى دنيوی، آفرينش وفلسفه آن افتاده بود، او انتظارات وتوقعات خويش را در رباعيات خيام يافت ودست به ترجمه اين رباعيات زد، اما متأسفانه كارش را به پايان نرساند.9
آثار سبول
مجموعه آثار تيسير سبول دربرگيرنده ديوان شعر ورمان ‹‹ أنت منذاليوم ›› وفيلمنامه اى تلويزيونى با عنوان ‹‹ الله يرحمهم ›› درباره كشت وكشتار جمعى از فلسطينيان دراردوگاه كفرقاسم ، همچنين قصه اى با نام‹‹ هندى أحمر ››( هندوى سرخ)؛ كه دراين قصه از تجربه وغربت خود دربيروت سخن مى گويد؛ زيرا اوهرگز نتوانست خود را با اين محيط سازگار كند وقصه ديگر با عنوان ‹‹ صياح الديك ›› ، مجموعه اى متشكل از قصايد شعرى به سبک آزاد، ومجموعه اى از مقاله هاى ادبى، انتقادى وخاطرات از ديگر اثار او به شمارمى رود. سبول یک سال سرﮔرم نگاشتن كتابى بود كه بعدها آن را سوزاند، اما قسمتى از آن باقى مانده است. اين كتاب مجموعه از يادداشت هاى سياسى وسبول آن را در سال1973 م كه به خودكشى اقدام نمود، نوشته است. از آثار ديگر سبول ترجمه گزيده اى از رباعيات خيام است ؛ وى ترجمه انگليسى آن را به زبان عربى برگرداند ولى نتوانست كارش را تكميل كند.
آثار كامل شاعر در سال 1980 م توسط دكتر سليمان الأزرعى به چاپ رسيد،سپس در سال 1998 م تجديد چاپ شد ودر سال 2005ﭼاپ ديگرى از ان به بازار آمده واين آثار به شرح زير است:
1- أحزان صحراوية (غم هاى صحرايى) كه عبارت از ديوان شعرى اوست.
2- أنت منذ اليوم : تو از امروز كه از نخستين رمان هاى نوين ادبى اردنى به حساب مى آيد. سبول به عنوان پيشگام از اين روش نوين عربى در رمان خود استفاده كرد، منظورازاين روش تجربه اى است براى رسيدن به اسلوب هاى تركيبى تازه واسلوب هاى نوشتارى جديد.10منتقدان متفق القول اند كه اين رمان نخستين رمان مدرن در اردن بود واز اولين رمان هاى عربى است كه از روش هاى تازه در ساختار رمان بهره برده است.11 نويسنده در اين رمان كه به خاطر احراز مقام نخست در مسابقه رمان نويسى عربى درسال 1968م از شهرت زيادى برخوردار شد، از قهرمان رمان كه اسمش ‹‹ عربى ›› ودرحقيقت خود تيسيرسبول از وضعيت او بعد از شكست درجنگ ‹‹ 6 روزه ›› در سال 1967 م سخن به ميان مى آورد.
روى هم رفته، رمان سبول در محافل فرهنگى وادبى استقبال برجسته اى ﭙيدا كرده ومورد توجه واهتمام ناقدان قرار ﮔرفته، وبالآخره ده ها مقاله وتحقيق دربارۂ آن به رشته نگارش در آمده است.12
شايان ذكر است كه در اين رمان حكايت هاى دردناک شخصيت هاى عظيمى مانند: على بن ابى طالب ومحمد بن القاسم كه لشكرهاى مسلمانان را تا نزديک مرزهاى چين راهنمايى كرده اند، تداعى مى شوند.
3- ترجمه بيست ونه رباعى از رباعيات خيام كه همراه آثار كامل شاعر به چاپ رسيده است.
4- الله يرحمهم ( خدا آن ها را بيامرزد)، كه فيلمنامه تلويزيونى درباره قتل عام فلسطينيان دركفرقاسم است .
5 - هندى احمر( هندوى سرخ )، قصه اى است كه درآن تيسيرسبول تجربه درغربت به سر بردن ووضعيت زندگى در بيروت را توضيح مى دهد.
6- شيخ عصرى – رمان ناتمام وناقص مانده است.
7 - صياح الديك ( فرياد خروس) .
8 - مواقف ودراسات حول الشعر (ديدگاه ها وپژوهش هايى درباره شعر).
9 - مواقف ودراسات حول القصة والرواية( ديدگاه ها وپژوهش هايى در زمينه قصه ورمان).
10 - دراسة سياسية ( پژوهش سياسى ) .
11 – خواطر خاطفة حول الفن والتراث والتاريخ( مرورى گذرا برهنر،تمدن وتاريخ).
سبول وانديشه هاى خيام
سبول درسال 1970 م گزيده اى13 مشتمل بر 29 رباعى از رباعيات خيام را برپايه ترجمه انگليسى فيتز جرالد14 به عربى برگرداند وآن را پيش از از اقدام به خودكشى، درمجله صدا وسيماى اردن وبرخى روزنامه هاى اين كشور منتشر ساخت. بعدها ترجمه اين رباعيات در مجموعه آثار شاعر توسط دكتر سليمان الازرعى تحت عنـــــوان ‹‹ خياميات›› به چاپ رسيده 15، دكتر الازرعى اين ‹‹ خياميات›› را چنين تعريف كرده است: "خياميات عبارت اند از رباعيات عمر خيام كه سبول آن هارا از روى ترجمه انگليسى فيتزجرالد به عربى برگرداند ونتوانست آن را تكميل كند".16
نخستين آشنايی، اهتمام وتوجه سبول به ترجمه رباعيات خيام در سال1970 م بود. دراين سال سبول ترجمه شش رباعى را درشماره ‹ 7› از مجله سازمان سيماى اردن منتشر كرد و مدير مسؤول اين مجله، رباعيات را به همراه مقـــدمه اى از خود به اين مضمون چاپ كرد:‹‹ اين ترجمه منظوم ترجمه اى است تازه از رباعيات خيام كه به زبان عربى برگردانده شده وشاعر اردن تيسيرسبول دست به ترجمه اين رباعيات زده است. وى درترجمه خود پيش از آن كه پايبند الفاظ وواژه ها باشد به انعكاس انديشه ها وآراى خيام توجه دارد.››17تيسير كار ترجمه را ادامه داد تا اين كه توانست ‹ 29 › رباعى را ترجمه كند.
سؤالى كه دراينجا به ذهن خطور مى كند اين است كه آيا شاعر اردنى مى خواست گزيده اى ازرباعيات خيام يا كليه ترجمه فيتزجرالد را به عربى برگرداند؟ البته پاسخ به اين پرسش دشواراست؛ زيرا پاسخ قانع كننده اى در دست نيست، به احتمال زياد شاعر ما به دنبال ترجمه كامل رباعيات از روى ترجمه فيتزجرالد بود، اما در گذشت زود هنگام او يا درحقيقت دست زدن به خودكشى فرصت را از او سلب كرد ونتوانست ترجمه اى اين رباعيات را تكميل كند.
سؤال ديگرى كه در اينجا به ذهن خطورمى كند، اين است كه چرا سبول در اواخر عمرش به رباعيات خيام روى آورد؟ دكترسليمان الازرعى كه عهده دار جمع آورى آثار ونوشته هاى اين شاعر بوده وتحقيقاتى ارزشمند وپرفايده درباره سبول انجام داده است، درپاسخ اين سؤال مى گويد: "توجه سبول به رباعيات خيام وفلسفه وى درمورد زندگى ومرگ، وآفرينش وهستى بعد از بحران شديدى است كه در زندگى وى رخ داده بود، اودرفلسفه اين رباعيات به يک آرامش روحى وروانى دست يافته كه برخى نويسندگان اين توجه واهتمام او به فلسفه خيام را از علل خودكشى وى مى دانند"18. خانم توجان فيصل كه از دوستان نزديک سبول درسال هاى واپسين عمر او بود، در اين مورد چنين مى گويد:‹‹ درجان وروح تيسير بخشى خيام گونه بود كه تلاش كرد دراواخر زندگى اش به اين بخش پناه ببرد؛ لذا مى بينيم كه ‹‹ خياميات ›› بيشترآثار اخير وى را تشكيل مى دهد.››19
همچنين دكتر يوسف بكار تأكيد مى كند كه تيسير سبول تمايلات خيام گونه داشت وگزيده ترجمه اى او از رباعيات خيام حكايت از ارتباط عميق اين رباعيات با زندگى، انديشه وفلسفه درحيات، آفرينش و وجود دارد. سپس اضافه مى كند كه با دقت نظر درخياميات سبول در مى يابيم كه هفده رباعى از اين رباعيات به فلسفه مرگ، فنا وناپايداى زندگى اختصاص يافته است ودوازده رباعى ديگر با گرايش هاى ويژه سبول در مورد آفرينش ووجود ارتباط دارد وقسمت هايى از فلسفه اجتماعى ، انسانى، شجاعت، رنج ها وعذاب هاى او را منعكس مى سازد.20
سبول در سال هاى واﭙسين عمر ﮔرايش هاى خيام ﮔونه يافت، او تحت تأثير انديشه هاى فلسفى خيام دربارۂ زندگى ومرگ، آفرينش وهستى وفنا وناﭙايدارى قرار ﮔرفت. همچنين از زندگى دل زده ودچار يأس وافسردگى شده بود؛ زيرا ﭙس از ﭽندين بار شكست عرب ها در جنگ هايى كه با رژيم صهيونيستى داشتند، به مرگ وفلسفه آن روى آورد و به نواختن تارهاى مرگ قبل از اقدام به خود كشى دست زد، اين مسأله نه تنها در ﮔزينش رباعيات خيام كه به ترجمه آنها دست زد؛ بلكه در همه نوشته هاى منثور ومنظوم او نمايان است.21 ﮔويى اين توجه واهتمام او به رباعيات خيام مقدمه اى براى خودكشى بوده است.اين مسأله حتى درگزينش وى از رباعيات نيز مشهود است، كه ازجمله آنها رباعى شماره (4 ) :
امتط العمر وطوّف وأطع داعي الــرّغـابْ
| |
وأجّلْ كفك في اللـذات قطفاً وانتـهـابْ
| |
فغـــــداً لا أغنيــات،لا نبيـــذ،لا قبــل
| |
وغداً تهوي تراباً مودعاً تحت الـترابْ.22
ورباعي شماره‹6 ›:
وعلى كل لسان، أين أمضي بعد موتي ؟
ظل من يسأل والكأس أجابت دون صوت:
"من فراغ لامتلاء لفراغ سار عمري
وكذا الإنسان في دورته يمضي ويأتي" .23
| |
ورباعى شماره ‹9 › :
|
يا أخى حين نوارى، يسدل المـوت الحجابْ
|
مــن يبــالى بحضـور نحن منه أوغيـــابْ
| |
يستـــمر الفلــك الـدوّار والأكــوان تجري
| |
نحن لا أكثــر مـن وقع حصاة في عبابْ.24
| |
ورباعى شماره ‹24 ›:
| |
حينما يُنفخ في الصــور ويُدعى للحسـابْ
| |
ويقـال اليـوم يــوم لعقــابٍ وثــوابْ
| |
فاستـعد وعثــاء دنيــاك وخـاطب عدله
| |
أفلا يكفي عذاب البـدء عـذرا في المآبْ.25
| |
ورباعى شماره ‹26 ›:
| |
طائــر غـنّى فـوق غصـن ثّم طــارْ
| |
قلت : هـذا طـائرالعمر إلى الأفـق استدارْ
| |
للمدى الأرحب قد أسلم جنحيه، نهباً للمدى
| |
سوف يغدو.. ويـل عمرٍ هو كالثوب المعارْ .26
ورباعي شماره 33:
ربّما خلتُ بأنّ الحشر لا بد اقتربْ
وإذا مت فإن"النور" عنها يحتجبْ
لم؟ والساقي الإلهي الذي ألقاك يوماً
كلما شاء سيلقي بملايين الحببْ.27
|
شايان ذكر است كه در رباعى اول ، شماره ‹ 4 ›، تغييراتى صورت گرفته است؛ زيرا مصرع سوم در ترجمه نخست آن از رباعى چنين آمده است : ‹‹ فغداً تهرق كأس الحّب واللحن سيفنى››، سپس آن را به اين صورت تغييرداده است : ‹‹ فغداً لاأغنيات،لا نبيذ، لا قبل›› وهمان گونه كه ديده مى شود تغييرى درمصراع سوم اين رباعى رخ داده است؛ زيرا مصراع سوم آسان ترين مصراع رباعى براى تغييراست، چون تركيب رباعى در زبان فارسى به گونه اى است كه قافيه مصراع سوم اختيارى است. 28 همين مسأله بازگوكننده اين است كه سبول با تركيب وقالب رباعى در فارسى آگاهى وآشنايى داشته؛ لذا او سعى كرد تا درترجمه خود از اين شيوه استفاده كند. اين مسأله در بيشتر ترجمه هايش كه از رباعيات صورت گرفته مشهود است، درحالى كه از ميان رباعيات ترجمه شده كه در قالب رباعى آمده، رباعى اى هست كه او درآن ازاين قاعده پيروى نكرده است ودر آن حرف روى قافيه مصراع اول وسوم"الف مقصوره" است ،ولى حرف روى قافيه مصراع دوم وچهارم ‹‹ فاء ›› واين رباعى چنين است:
املأ الكأس حبيبي،امــلأ الــكأس المصفّى
| |
الق اليوم ما بعينّي مـن نـدامات وخـوف
| |
وأزح عني غـداً فغـداً حيــن أســجّى
| |
أستوي في أبد الصمت وميتـاً قبـل ألف.29
|
مصراع سوم تحت تأثير اصلاح وويرايش چنين شده است:
دعك مـن ذكـرغدٍ يأتي، غداً حين أوراى
|
همچنين يک رباعى هست كه شاعر نتوانسته آن را به قالب معروف رباعى ترجمه كند، بلكه از ساختار خماسى استفاده كرده وآن رباعى چنين است:
طائـرغنّى قليـلاً فــوق غصن ثّم طْـارْ
| |
ولدن صفـّق جنحـاه وللأفـق استـدارْ
| |
راحت الصورة والصوت انتهاباً فى المـدى
| |
قــلــت يـــاربْ
| |
لمـــاذا كــلّ مــا تعطي– معار.
|
اما ترجمه اين رباعى قبل از اصلاح وويرايش چنين بوده است :
طـائر غنّى قليــلاً فــوق غصن ثّم طارْ
| |
قلت : هذا طائر العمر إلى الأفـق استدارْ
| |
للمدى الأرحب قد أسلم جنحيه، نهباً للمـدى
| |
سوف يغدو… ويل عمرٍ هو كالثـوب المعارْ.30
|
ازترجمه هاى اين رباعيات چنين برمى آيد كه سبول بر مسأله مرگ ونا پايدارى زندگى وحيات دنيوى تأكيد مى كرد واين قضيه نه تنها درترجمه هاى رباعيات خيام، بلكه درنوشته هاى منثور ومنظوم او نيز وجود دارد.31 دكتر محمد العطيات تأكيد مى كند كه سبول مسأله مرﮒ را مكرراً در اشعار خويش مطرح كرده وبه همين خاطر نظر منتقدان را جلب كرده است.32 همانطور عيسى الناعورى اشاره مى كند كه شاعر ما در مرحله اخير از زندگى اش به طور آشكارا از مرگ وخودكشى سخن مى گفت33. او در شعر‹‹ نخستين قافله ›› كه در محافل ادبى به منزله وصيتنامه شاعر شناخته شده است، چنين مى گويد :
أنـا يا صــديــقي
| |
أسيرُ مـــع الوهــــم، لا أدري
| |
أيمّـمُ نحـــو تــخــوم النّهــاية
| |
نبيّــاً غريبَ الملامح أمضي إلى غيرغاية
| |
ســأسقـطُ لا بـدَّ يمـلأ جوفي الظــّلامْ
| |
نبيّــاً قتــيـلاً ومـا فــاه بعـد بآية
| |
وأنت صديقى …
| |
وأعلمُ، لكنْ قــد اختــلفـت بى طريقي
| |
سأسقطُ ، لا بدَّ…
| |
هـــذا بعـــد أول قـافــلة
| |
أسقــطُ يمــلأ جوفى الظـّلامْ
| |
عـــــذيـــــرك بعــدُ
| |
إذا مـــا التقيّنــــا بــذات منـــام
| |
تــفيـــق الغـدادهّ وتـــنسى
| |
لــــــكــم أنـت تنـسى
| |
عليــــــك الّســـــلام .34
| |
وترجمه اين شعر به شرح زيراست :
| |
مــــن اى دوستـــم !
| |
خيـــال پــردازم،
ونمـــى دانــم
| |
آيـا بـه سمت نهايـت وپايان گام مى نهم
| |
همچــون پيامبرى ناشناخته نمى دانــم
| |
بـــه كــجــا گــام مى نهــم
| |
لا بـد خــواهـم مــرد ودرونـــم را
| |
تــاريـكى فـــرا خـــواهد گـرفت
| |
ومــن همـچون پيغمبـرى كشته
| |
بى ايــن كـه آه اى برزبان آورد.
| |
وتو دوست منى …
| |
ومى دانـم هركدام به راه خود مى رويـم
| |
لا بد خواهم مرد
| |
واين مرگ پس از آمدن نخستين قافـله است
| |
خواهم مرد وتاريكى درونم را فرا خواهد گرفت
| |
مرا ببخشيد
| |
اگر درخـواب ورؤيا يک ديـگر را ديديم
| |
فردا بيـدار مى شوى وفـراموش مى كنى
| |
چقدر فراموشكارى …
| |
درود برشما !
| |
واضح است اين شعر، كه درسال
| |
ايــن قــافله عمر عجب مى گذرد
| |
درياب دمى كــه باطــرب می گـذرد
| |
سـاقى غـم فرداى حريفـان چه خورى ؟
| |
پيش آر پيــاله را كه شب مى گـذرد.35
|
روشن است كه مرگ وناﭙايدارى زندگى دنيوى از موضاعات ومضامين برجسته اى كه در آثار منظوم ومنثور سبول موج مى زند. اين مسأله نمايانگر تأثير افكار وانديشه هاى خيام برشاعر اردنى است كه نشانه هاى اين تأثير در مجموعه آثار سبول ﭽشمگير وانكار ناﭙذير است. روى هم رفته غم واندوه يكى از مضامين مهمى است كه در آثار شاعر به شكل هاى متنوع مطرح كرده تا حدى كه ﭙديده اى بارز را در كليه آثار وى تشكيل داده است. به همين خاطر مى بينيم كه سبول عنوان "غم هاى صحرايى" را براى ديوان خود برﮔزيد، در ضمن بايد ﮔفت كه موضوع يا ﭙديده اى غم واندوه در كليه آثار سبول ﭽشمگير وشايسته بحث وبررسى است وتا به حال تحقيقى جدا در اين زمينه به رشته نگارش در نيآمده است. هر ﭽند غرض از اين تحقيق ﭙرداختن به اين مسأله نيست، اما خالى از فايده نيست كه نگاهى گذرا به آن مى افكنيم؛ لذا از ميان اشعارى كه اين قضيه درآنها انعكاس يافته مى توان به اشعار زير اشاره نمود :
كنتُ أعلمُ
أنني ضيعتُ مأساتي وأني
مرة في العمر لم أقبض مسرة
أنني ما عدتُ أعصاباً
وعظماً صرتُ فكرة
محض فكرة .36
***********
آهٍ والعمرُ قصير
نحن أدركنا المصير
فانتحبنا
وتعذبنا طويلاً
................
أكبد تحرق في نار الحقيقة
نحن ، نحن الأشقياء .37
****************
هذا العمر لا شيء
سوى صمت انتظار
وبلا ماض ولا مستقبل
محض انتظار
................
أغدو كالسراب
في ضمير الكون شل البوح وانهد النشيج
سدت الدرب فلا حلم دخول أو خروج
آهٍ ، آهٍ الجدبُ يقتاتُ المروج .
ورمى الملاح لليمّ شراعه
كانت الخيبة ترتاد جبينه
ونأى .
رحلة نحو ضفاف دون حب أو ضغينة
وبلا ماض أو مستقبل : محض انتظار
لا تلومي
لا تلومي
أغلقت كل دروبي
فلتكن درب الفرار .38
سبول در سراسر اشعار خويش از غم واندوه همواره دم مى زند؛ تا حدى كه حزن وغم واندوه در اغلب اشعار وى موج زن وطنين افكن است، وبه بدبينى منجر شده بود ؛ او ﭼنين لب به سخن ﮔشود :
صديقتي
كل العيون ، هاهنا حزينة
فالحزن قد غزا المدينة
جنوده الأقزام قد تسلقوا البيوت
وحط في آفاقنا سكوت
تشي الوجوه هاهنا
بأننا نشقى –صديقتي
يقتاتنا السأم
برفقة دونما ألم .39
اين شاعر اردنى در قسمتى ديگر از اشعار خويش ﭽنين مى ﮔويد :
أنا الحزين أم هي الأشياء ؟
خطوت خطوتين
أسفت أن وطئت فوق مهجة السكينة
ظننت أنني
أعود والزمان للوراء
من قبل ألف دوره وقفت والمساء
نهنة طوية تنسل في مجاهل السماء
"عيناى أين كانتا "؟
غيبني السؤال
أنا أكون
ألم أكن
حين لا أكون .40
شايد يادآورى اين نكته در اين جا خالى از لطف نباشد كه آثار منثور سبول مانند آثار منظوم وى از افكار وانديشه هاى خيام سرشار است ، تا حدى كه با جرأت مى توان ﮔفت كه مضامين، معانى وانديشه هاى خيام در آثار منثور سبول نيز نمايان است. به همين خاطر مى بينيم كه موضوع مرگ در آثار شاعر به نحوى عجيب تكرار مى ﮔردد ويادآورى ونوشته هاى او دربارۂ مرﮒ وسرنوشت بشريت در كليه آثار وى آشكار است. به هر حال ، همان ﮔونه كه تأثير ﭙذيرايى سبول را از انديشه هاى خيام در آثار منظوم وى توضيح داديم، به برخى نمونه هاى اين تأثيردر آثار منثوراو اشاره مى كنيم. سبول در يكى از مقاله هاى به بحث وبررسى قصيده ابو ذؤيب هذلى ﭙرداخته واز تجربه مرگ وناپايدارى زندگى، غم واندوه، واحساس اضطراب ونگرانى ابو ذؤيب كه ﭙنج فرزند را در يک سال از دست داده ، سخن مى ﮔويد.41 همانگونه او در مقاله جدا دربارۂ شاعر روسى ولاديمير مايكوفسكى به ايراد سخن ﭙرداخته واز معضلات زندگى ، مشقت هاى آن ونگرانى او دم زده وﭼنين ﮔفته كه اين شاعر احساس كرد كه جهان لال است ودر سن 37 سالگى دست به خودكشى زد 42، در حالى كه سبول نمى دانست كه سرنوشت او شبيه خاتمه مايكوفسكى خواهد بود.
ناﮔفته نماند كه بيم مرﮒ واحساس نگر انى از زندگى يكى از مضامين ودرونمايه هايى كه نشانه هاى آن در آثار سبول توضيح شده وبدون ترديد اين اثار منعكس كننده فلسفه خيامى است؛ زيرا مرﮒ يكى از اصلى ترين وبرجسته ترين اركان فلسفه خيام بوده، خوف واضطراب در تمام رباعيات خيام به نحوى عجيب تكرار مى شود. فلسفه بيم از مرﮒ در آن موج زن است وطنين افكن وكافى است كه به اين رباعيات اشاره كنيم :
درياب كه از روح جدا خواهى رفت
در ﭙردۂ اسرار فنا خواهى رفت
مى نوش ندانى از كجا آمده اى
خوش باش ندانى بكجا خواهى رفت.43
************************
ﭼون مردن تو مردن يگبارگى است
يك بار بمير ، اين ﭼه بيﭽارگى است
خونى ونجاستى ومشتى رگ وﭙوست
انگار نبود ، اين ﭼه غمخوارگى است .44
**************************
خيام كه خيمه هاى حكمت مى دوخت
در كوره غم فتاد وناگاه بسوخت
مقراض اجل طناب عمر ببريد
دلال امل به رايگان بفروخت .45
سبول وترجمه رباعيات خيام
ترجمه سبول از رباعيات خيام از زبان اصلى رباعيات نبود؛ زيرا او هيچ آشنايى اى با زبان فارسى نداشت، بلكه از روى زبان انگليسى وبر پايه ترجمه ادوارد فيتزجرالد بود. به عبارت ديگر ترجمه سبول از روى ترجمه اى است كه بالآخره ترجمه رباعيات خيام محسوب مى گردد. در اينجا سؤال هايى به ذهن متبادر مى شود از جمله اين كه آيا ترجمه سبول ازدقت واستوارى برخورداراست ؟آيا اين ترجمه اصل رباعيات خيام را رعايت كرده يا ازآن فاصله گرفته؟ آيا اين ترجمه تحت اللفظى بوده؟ وغيره ...
نخست بايد در نظرداشت كه ترجمه انگليسى ادوارد فيتزجرالد على رغم اين كه از شهرتى فراوان برخورداراست، با اصل رباعيات فاصله زيادى دارد كه از آن به عنوان ‹‹ ترجمه آزاد ››،‹‹ ترجمه متحول››،‹‹ تولد دوباره ››، وغيره … ياد شده واصل بسيارى از رباعيات فيتزجرالد وجود ندارد؛زيرا مترجم اصـل متـن را تغيير داده است.46 بـا درنظر داشتن اين نكته كه ترجمه فيتزجرالد داراى اين ويژگـى هـا ست وسبول ترجمه او را به عربى برگردانده است، ديگر جاى هيچ سخن باقى نمى ماند كه بتوانيم به خاطر آن برسبول ايراد بگيريم. خانم توجان فيصل دراين زمينه چنين توضيح مى دهد كه ترجمـه سبول ترجمه رباعيـات خيام نيست، بلكه آفرينش ديگرى از آن هاسـت. وى اضافه مى كند كه سبول معنى برخى رباعيات را از روى قصـد وتعمداً رعايت نكرده؛ چون با ديدگاه منطقى وى سازگار نبوده است، لذا ترجمه خـود را ‹‹ خياميات تيسيرسبول ›› ناميده است .
همچنيـن دكتر يوسف بكار توضيح مى دهد كه مطابقت دادن خياميات سبول با اصل انگليسى آنها كارآسانى نيست؛ زيرا او ازاصل انگليسى دورشده واز روش فيتزجرالد در ترجمه از لحاظ دورى از اصل، استفاده از قالب رباعى فارسى ومخصوصـاً رباعـى اعرج واصلاح وويرايش ترجمه خود پيروى مى كرد.47
همان طورى كه توضيح داديم ترجمه تيسيرسبول براساس ترجمه انگليسى رباعيات خيام توسط فيتزجرالد از اصل دور بوده وفاصله داشته وحتى تطابق آن با متن اصلى زبان انگليسى سخت ودشوار به نظر مى آيد، اگر اين مسأله را بپذيريم كه ترجمه سبول ازمعنى اصل رباعيات خيام دور بوده، بايد گفت اين دور شدن در دو مرحله صورت گرفته است:
مرحله اول دورشدن فيتزجرالد از متن اصلى رباعيات خيام، هنگام ترجمه آن از زبان فارسى است ومرحله دوم دور شدن سبول از ترجمه انگليسى اين رباعيات. اﮔرچه بدين ترتيب مطابقت دادن خياميات تيسير سبول با اصل فارسى آن كارى خيلى سخت ودشوار خواهد بود، اما تطابق برخى از آن ها بااصل فارسى ممكن است مانند اين رباعى :
قـام خـزاف عجول طينه يــدحو أمــامي
| |
يضرب الأعضاء بالأعضاء في غير اهتمام
| |
بلسـان غيــرمرئي سمعت الطيـن يضرع:
| |
‹‹ يا أخي الحي تمهّل وتـرفق بعظـامي››.48
| |
كه ترجمه اين رباعى است:
| |
دى كوزه گــرى بــديــدم اندر بازار
| |
بـر پــاره گلى لگــد همى زد بسيــار
| |
آن گـل به زبـان حال با اومى گفت:
| |
مـن همـچو تـو بوده ام مرا نيـكـودار.49
| |
ونيــــزماننـــد همين ربـاعى :
| |
لحظـة لاغيـر لاحت في قـفارٍ عدميّة
| |
لحـظـة لا غير فـي الحلق – مذاق الحيوية
| |
أفــلات أنجــمن العيش وتمضي القافلة
| |
نحو لا شيء فعجــلّ واقتطف كـلّ شهيّة. 50
| |
كه ترجمه اين رباعى است :
| |
ايـن قافـــله عمــرعجب مـى گـذرد
| |
دريـاب دمى كـه با طـــرب مى گـذرد
| |
سـاقى غـم فـرداى حريفان چه خورى ؟
| |
پيش آر پيـاله را كــه شب مى گـذرد.51
|
ونيز مانند اين رباعى :
املأ الكأس حبيبي ،املأ الكأس المصفى
الق اليوم ما بعيني من ندامات وخوف
وأزح عني غدا فغدا حين أسجى
أستوي في أبد الصمت وميتا قبل ألف 52.
كه ترجمه اين رباعى است:
ز آن كوزه مى كه نيست در وى ضررى
ﭙر كن قدحى ، بخور، به من ده دﮔرى
ز آن ﭙيشتر اى صنم كه در رهگزرى
خاک من وتو كوزه كند كوزه ﮔرى .53
از مقايسه ترجمه اين دو رباعى با اصل فارسى آنها، به اين نتيجه مى رسيم كه در واقع تيسير سبول از اصل فارسى زياد دور نشده، بلكه به طوركلى به معناى اين رباعى توجه كرده وعذر او اين است كه از زبان فارسى ترجمه نكرده است .
مسأله اى كه مى خواهم اينجا تأكيد كنم اين است كه سبول در ترجمه خويش به برخى ترجمه هاى عربى رباعيات خيام رجوع كرده واز انها بهره برده است؛ او ترجمه شاعر بزرگ اردن "عرار" را كه در سال 1922 صورت گرفته، مطالعه واز ان استفاده كرده است؛ لذا ترجمه سبول از رباعى بالا را مى توان با ترجمه عرار، كه در حدود بنچاه سال قبل از ترجمه سبول به ﭙايان رسيده، مقايسه كرد.54 ترجمه "عرار" از رباعى اول به اين شكل بوده است:
أمـس،أبصـرت فـي السـوق خــزافا
| |
يجبل بعنــفٍ قطعـة من الطين كانت بيده
| |
وكـــــأنّي ســمعتهــا تـقول له:
| |
لايبلغنّ ازدراؤك بي هذا الحد فإني تراب إنسان مثلك !
|
واين رباعى پس از اصلاح وويرايش چنين آمده است :
أمــس، رأيـــت خـزافـاً آخـــر
| |
يجبــل، خـرقاً كتــلة مــن الطين
| |
ســــمعتــها تـــقـــول لــه:
| |
حسبك يا هذا تغذبني وتزدريني، فقد كنت إنساناً مثلك.55
|
در حالى كه ترجمه عرار از رباعى دوم به اين شكل در آمده است :
أدرها أيها الساقي فليلنا يكاد ينقضي
أدرها و حسبك تغص بحسرات يخبئها المستقبل لأناس غيرنا
أدرها فما علينا وموكب الحياة يسرع في سيره
الا أن نغنم كل نهزة طرب تسنح لنا.56
از مقايسه ترجمه سبول با ترجمه "عرار" ﭼنين بر مى آيد كه اين دو ترجمه از همديگر فاصله ندارد، بلكه انديشه ها ومضامينى كه در رباعيات خيام نهفته است، در اين ترجمه ها مشاهده مى شود؛ لذا مى بينيم كه غنيمت شمردن فرصت، عياشى وخوشگذرانى آفرينش، ووجود، سرنوشت آدميت ودغدغه هاى مرگ در اين ترجمه ها انعكاس يافته است. در ضمن بايد در ذهن داشته باشيم كه ترجمه "عرار" از زبان اصلى رباعيات خيام صورت ﮔرفته، در حالى كه ترجمه سبول از روى ترجمه انگليسى فيتزجرالد انجام شده است .
روى هم رفته، همان طور كه ديديم مطابقت دادن برخى ترجمه هاى سبول از رباعبات خيام با اصل فارسى آن امكان ﭙذير است؛ ولى اين تطابق در مورد ساير ترجمه ها تقريباً غير ممكن است كه از جمله اين ترجمه ها مى توان به ترجمه رباعيات زير اشاره كرد:
من مهاوي الظلمة الصماء، صوت جاء يرقى
صاح في أذن معنى ، بهموم العمر يشقى
وانثنى نحو تقي باع دنياه لأخرى
لكلا الأذنين ألقى كلمة لا غير (حمقى) .57
************************
شفة الكأس علت ودنت من شفتي
قلت:يا أخت، عظيني قبساً من حكمة
ههمت بي لا تكن أحمق، خذني وارتشفني
عندما تبرح صدر الأرض، ما من عودة.58
************************
أنت هبها جلسة ...هب شرابَ العمر خمراً
وتدور الكـأس لا بدَّ تدور الكأس قسراً
آهٍ سيان ألاحت عذبة أم علقما
خمرة تنفد حتماً، رشفة في أثر أخرى .59
*************************
في شتاء الندم القارس خذْ كأساً لتدفأ
وعليل أنت فاعبر لربيع القلب تبرأ
ظامىء أنت وتسقي طائر العمر وتدري
أنه منفلت عنك اذا ما الموت أومأ.60
نكته اى كه لازم مى بينم در اينجا تذكر بدهم اين است كه فيتزجرالد در ترجمه وى از دقت واستحكام بر خوردار نبود؛ بلكه او به خود اجازه داد دو سه رباعى ادغام وآنها را به زبان انگليسى ترجمه كرده است؛ به همين خاطر مى توان ردپاى برخى ترجمه هاى سبول در ﭼند رباعى مشاهده كرد كه از جمله اين ترجمه ها مى توان به اين رباعيات اشاره كرد:
قبل أن ينضو طفل الفجر طرفاً من ردائه
خلتني أسمعُ شيخَ الحان يعلو بندائه :
"أيها السادر نوماً واله الراح صاح
إنَّ فرضَ الفجر كأس ، كيف تغفو عن أدائه ".61
******************************
******************************
هاجس أم هاتف ؟ قد رنَّ في نومي صداه
بل نداء ألحان قبل الفجر يدعو للصلاة
فنضوتُ النومَ والصوت بأذني يترددْ
معبد الندمان والمصلون غفاة .62
به هر حال مى توان ﮔفت كه اين دو رباعى از رباعيات زير استمداد جسته وردپاى آنها در رباعى زير ديده مى شود :
آمد سحرى ندا ز مى خانه ما
كاى رند خراباتى ديوانه ما
بر خيز كه ﭙر كنيم ﭙيمانه ما
ز آن ﭙيش كه ﭙر كند ﭙيمانه ما .63
************************
در خواب بدم مرا خردمندى ﮔفت
كز خواب كسى را ﮔل شادى نشكفت
كارى ﭼكنى كه با اجل باشد جفت
بر خيز كه زير خاک مى بايد خفت.64
واﭙسين رباعى كه مى خواهم به آن اشاره كنم رباعى زير است :
نخب ذكراهم ، على أرواحهم منا السلام
الأحباء الأحباء قليلاً ما أقاموا
دارت الكأس عليهم دورة أو دورتين
وهوت حباتهم تترى فمالوا ليناموا.65
بدون شک تأثير ﭙذيرايى آن از رباعى زير اشكارا است :
ياران موافق همه از دست شدند
در پاى اجل يكان يكان ﭙست شدند
خورديم ز يك شراب در مجلس عمر
دورى دو سه بيشتر ز ما مست شدند.66
درپايان بايد اين مسأله را متذكر شوم كه ترجمه سبول از رباعيات خيام در محافل فرهنگى وادبى انعكاس يافته و جزو ترجمه های عربى رباعيات خيام قلمداد مى گردد؛ لذا اين ترجمه نظر برخى منتقدان را جذب كرده وبه آن روى آورده اند67 . منتها از اين بررسى مى توان نتيجه ﮔرفت كه تاثير افكار وانديشه هاىخيام در آثار منظوم ومنثور سبول ﭼشمگير وانكار ناﭙذيراست . معانى مضامين ودرونمايه هاى كه بيانگر فلسفه خيامی درآثاروى موج زن وطنين افكن است. همانگونه ترجمه سبول ترجمه تحت اللفظى، نبوده بلكه ترجمه اى است كه برمعنى تأكيد مى كند؛ زيرا معنى مهم ترين جنبه براى مخاطب وگيرنده است وبالاخره اين كه ترجمه او هرچند از زبان انگليسى صورت گرفته ترجمه اى خوب، قابل ستايش وقدردانى وجزو تلاش هاى اردنيان درخدمت زبان وادبيات فارسى بوده است.
پی نوشته ها
1- خيام درادبيات معاصر اردن ،با تكيه بر آثار شاعر بزرگ اردن " عرار" بسام على ربابعه،ص 19 .
2- صادق هدايت در تهران متولد شد وبراى تحصيل به فرانسه رفت ...سﭙس به ايران بازﮔشت وسفرههاى ﭽندى به تاشكند وساير شهرهاى ازبكستان كرد وبالأخره در سال 1349 (1951) به ﭙاريس رفت وﭙس از ﭼهار ماه توقف در آن شهر خود كودشى كرد .صادق به زبانهاى انگليسى وفرانسه آشنائى داشت ، ﮔذشته از مقالات وداستانها وسفرنامه ها، ﭼند كتاب از متون ﭙهلوى بفارسى برﮔردانده...هدايت از نويسندﮔان بنامى است كه در ادبيات فارسى عصر حاضر اثرعميقى ﮔذاشته است ، وكتابهاى او بارها به ﭼاپ رسيده وبرخى به زبانهاى بيگانه ترجمه شده است . فرهنگ معين ، دكتر محمد معين ، جلد 6 صص 2262-2263.
3– ن، ك :تيسير سبول،شاعرا مجددا ،دكتر عبد الفتاح النجار، صص 13 ـ14 .
4 –يك سرى از نويسندگان علت خودكشى تيسيرسبول را به مسايل ديگر نسبت مى دهند، عيسى النا عورى دركتاب خود:‹‹ الحركة الشعرية في الضفة الشرقية من المملكة الاردنية الهاشمية›› ،ص 145 علت خودكشى تيسير سبول را بيمارى مى دانند كه درسروچشم هاى اوازموقع بچگى پديدار شده بود،منتها پژوهشگرانى كه درباره خودكشى تيسيرسبول تحقيق كرده ، برسر اين مسأله به توافق نرسيده اند.
5 - براى دستيابى به تفصيل بيشتردرمورد زندگى تيسير سبول به منآبع ومآخذ زير رجوع كنيد:
الف –الأعمال الكاملة ،تيسيرسبول.
ب – تيسيرسبول شاعرا مجددا، دكتر عبداالفتاح النجار .
ج – الحركة الشعرية في الضفة الشرقية من المملكة الأ ردنية الهاشمية، عيسى الناعوري
د– الشاعر القتيل تيسيرسبول ،دكتر سليمان الأ زرعى .
هـ ـ أدباء أردنيون ،عبدالله رضوان.
6-ن، ك: الذكرى الثانية والعشرون لرحيل تيسير سبول ،بسام على ربابعه ، صحافه اليرموك، ص 5 .
7- ن، ك تيسر سبول شاعرا مجددا ،دكتر عبد الفتاح النجار ,صص 66-74 .
8-الأعمال الكاملة ، تيسير سبول ،ص 15 .
9-خيام در ادبيات معاصر اردن ، بسام على ربابعه ، ص 20 .
10– ن، ك : فصول في الأدب الاردني ونقده، دكتر ابراهيم خليل ، ص 16.
وتحليل اين رمان :
الف –التحولات في الرواية العربية, نزيه أبو نضال , صص 267-270.
ب- دراسات في القصة والرواية الاردنية , دكتر سليمان الازرعي , صص42-82.
ج- الرواية في الاردن , دكتر خالد الكركي , صص 66-68.
د- قراءا ت في الأدب الاردني، توفيق ابوالرب ، صص 5-13 .
11 – ن، ك : في الذكرى السادسة والعشرين لرحيله الفاجع ، نزيه ابو نضال ، جريدة الدستور، ص 23 .
12- ن ، ك :تيسير سبول من الشعر الى الرواية ،دكتر ابراهيم خليل ،صص 69- 76 .
13- شايان ذكراست كه دكتر سليمان الازرعى تعداد ترجمه هاى سبول از رباعيات خيام را (35 ) رباعى ذكر مى كند، اما در واقع (29) رباعى هستند؛ زيرا رباعيات شماره هاى (4، 11، 16 ، 21 ، 27 و30 ) تكرارى اند وظاهرا سبول ﭽند بار به اصلاح وويرايش ترجمه خود دست زده است ، لذا برخى رباعيات تكرارشده اند ومتأسفانه دكتر الازرعى به اين مسأله توجه نكرده است ، عذر ايشان اين است كه او با زبان فارسى آشنايى ندارد .ن، ك : الأعمال الكاملة ،تيسير سبول ،صص 199-209.
14-ادوارد فيتزجرالد شاعر انگليسى (1809-1839) ﭙس از مدتى دانش آموزى در سن 17 سالگى به دانشگاه كمبريج رفت ودر سال 1730 تحصيلات دانشگاهى را به ﭙايان رسانيد . آنگاه سفرى به فرانسه كرد ... وبه فرا ﮔرفتن زبان وادبيات كشورهاى خاور زمين بخصوص ايران ﭙرداخت . راهنمايى او در آشنايى با ادبيات ايران بويژه خيام ﭙروفسور كاول استاد دانشگاه بود.فيتزجرالد با آثار سعدى ،حافظ، عطار،وجامى ومخصوصا خيام بخوبى آشنا شد ، ترجمه رباعيات خيام را نخستين بار به سال 1859 ﭽاپ وبخش كرد . اين ترجمه نخست ﭽندان شهرتى نيافت وآنگاه رفته رفته آوازه اش بلند ﮔرديد. فيتزجرالد در سن هفتاد سالگى در اوج شهرت و ومحبوبيت در ﮔذشت، ترجمه فيتزجرالد از رباعيات خيام زيباترين ومعروف ترين ترجمه است. فرهنگ معين ، دكتر محمد معين ، جلد 6، ص 1391.
15-خيام در ادبيات معاصر اردن ، بسام ربابعه ص 20 .
16– ن ،ك :الأعمال الكاملة ، تيسيرسبول ، ص 199 .
17- في النقد الأدبي ، دكتر يوسف بكار ،ص 172 .
18- الشاعر القتيل، تيسير سبول، دكتر سليمان الأزرعي ، صص97 ـ 98 ،و ن ،ك :مقالات فى الأدب الأردني المعاصر، محمد سمحان ،ج1 ، صص24 ـ22 وآراء نقدية ،اسامة فوزي يوسف ، ص 55 .
19- آراء نقدية ، اسامة فوزي يوسف ،ص 44 .
20- في النقد الأدبي ، دكتر يوسف بكار ، ص 173.
21-- خيام در ادبيات معاصر اردن, بسام على ربابعه, ص20
22- الأعمال الكاملة، تيسير سبول (1998) ص 200 .
23- الأعمال الكاملة ، تيسير سبول (2005) ص 226 .
24 - ﭙيشين ،(1998) ص 201
25- پيشين ،205 .
26 - پيشين،206 .
27 –الأعمال الكاملة ، تيسير سبول (2005)ص 233.
28- همچنينن ن ، ك :رباعى هاى شمارهاى 10 ،11 ،20 و21 وفي النقد الأدبي, ص178.
29- الأعمال الكاملة ، تيسير سبول ، ص 203 ونگاه كنيد رباعى شماره 2 ، ص199 .
30 - الأعمال الكاملة : تيسيرسبول، ص206 .
31 – ن ، ك : الذكرى الثانية والعشرون لرحيل تيسير سبول ، بسام على ربابعه ، صحافه اليرموك ، ص5 .
32 -الحركة الشعرية في الأردن ، دكتر محمد عطيات ، ص 190 و ن ، ك : تيسير سبول العربي الغريب، فايز محمود ، صص65-68 و 37 .
33 – ن ، ك : الشاعر القتيل ، دكتر سليمان الأزرعى ، ص 54 .
34 – الأعمال الكاملة ، تيسير سبول (1998) ، ص 180 .
35- رباعيات خيام با تصحيح ، مقدمه وحواشى محمد على فروغى وقاسم غنى ، به كوشش بهاءالدين خرمشاهى ، ص 124 ون ، ك : ترجمه سبول از اين رباعي در الاعمال الكاملة , تيسير سبول ,ص 200 .
36- الأعمال الكاملة ، تيسير سبول (2005) ص 134 .
37- ﭙيشين ، ص 140 .
38- ﭙيشين ، صص 150-151 .
39- ﭙيشين ، ص 139 .
40 –ﭙيشين ، صص 183-184 .
41- ن، ك منبع ﭙيشين ، صص 249-252 .
42- ﭙيشين ، صص 264-269 .
43 –رباعيات خيام ، محمد على فروغى وقاسم غنى ، ص 112.
44 - ﭙيشين ، ص 168 .
45 - ﭙيشين ، ص 178 .
46- نگاه كنيد في النقد الأدبي ، ص 176 .
47- نگاه كنيد منبع ﭙيشين ، ص 177 .
48- الأعمال الكاملة ،تيسير سبول (1998)، ص 199 .
49- رباعيات خيام با تصحيح ، مقدمه وحواشى محمد على فروغى وقاسم غنى به كوشش بهاءالدين خرمشاهى، ص 140 .
50 - الأعمال الكاملة، تيسير سبول ،ص 200.
51- رباعيات خيام با تصحيح ، مقدمه وحواشى محمد على فروغى وقاسم غنى به كوشش بهاءالدين خرمشاهى ، ص 124 .
52 –الأعمال الكاملة ، تيسير سبول (1998) ص 203 .
53- رباعيات عمر خيام ، حسين دانش ورضا توفيق ، ص 208 .
54 – ن، ك : دراسا ت في الشعر الأردني الحديث ، دكتر سليمان الأزرعى ، ج1 .ص30 .
55 –رباعيات عمر خيام ،ترجمه مصطفى وهبى التل ، تحقيق د. يوسف بكار ، ص 196 وعرار والخيام ، ترجمه الرباعيات و نصوص اخرى ، تحقيق د. زياد الزعبي ، ص 68 .
56 - ﭙيشين ،ص 200 .
57- الأعمال الكاملة ، تيسير سبول (2005) ص 229 .
58 - ﭙيشين ، ص 225 .
59- ﭙيشين ، ص 227 .
60 - ﭙيشين ، ص 230 .
61 - ﭙيشين ، ص 231 .
62 - ﭙيشين ، ص 233 .
63 – رباعيات عمر خيام ، حسين دانش ورضا توفيق ،ص 154 .
64 –رباعيات خيام ، محمد على فروغى وقاسم غنى ، ص 108 .
65 – الأعمال الكاملة ، تيسير سبول (2005) ص 227 .
66 – رباعيات عمر خيام ، حسين دانش ورضا توفيق ، ص 177 .
67- ن ،ك :الترجمات العربية لرباعيات الخيام ،د . يوسف بكار، صص 240-245 ، و رباعيات الخيام في العربية ،هاني الخير ، ص85 .
فهرست منآبع ومآخذ
1- أدباء أردنيون دراسات في الأدب العربي الحديث،عبدالله رضوان دارالينابيع، عمان،1996.
2- آراء نقـــدية، اسامة فـــوزي يوسف، الطبعة الأولى، المطبعة الاقتصادية ،عمان ،.975
3- الأعمال الكامــلة،تيسيرسبول، الطبعة الثانية،دار ازمنة للنشر والتوزيع،عمان 1998 م .
4- الأعمال الكاملة ،تيسير سبول،الطبعة الأولى ، دار ورد للنشر والتوزيع،عمان، 2005.
5-التحولات في الرواية العربية ،نزيه أبو نضال ، الطبعة الأولى، المؤسسة العربية للدراسات والنشر ، بيروت ،2006.
6- الترجمات العربية لرباعيات الخيام:دراسة نقدية،د.يوسف بكار.منشورات مركز الوثائق والدراسات الانسانية،جامعة قطر،الدوحة، 1988 م .
7- تيسيرسبول،شاعرا مجددا ،د.عبدالفتاح النجار، عمان،1988م .
8-تيسير سبول العربي الغريب ،فايز محمود ، الطبعة الأولى ،دار الكرمل ، عمان ، 1984.
9-تيسير سبول من الشعر الى الرواية د. ابراهيم خليل ،الطبعة الأولى ، المؤسسة العربية للدراسات والنشر ،بيروت ، 2005 .
10- الحركة الشعرية في الأردن، د.محمد العطيات ، الطبعة الأولى، عمان ، 1999.
11- خيام درادبيات معاصر اردن با تكيه بر آثار شاعر بزرگ اردن "عرار "، بسام على ربابعه ، رساله دكترى ، نسخه خطى ، دانشگاه تهران ، 1383.
12- دراسات في الشعر الأردني الحديث، د. سليمان الأزرعي ،منشورات اتحاد الكتاب العرب ، دمشق، 1994.
13- دراسات في القصة والرواية الأردنية،د.سليمان الازرعي، الطبعة الأولى، دار ابن رشد ،عمان ،1985.
14 - الحركة الشعرية في الضفة الشرقية من المملكة الأردنية الهاشمية ،عيسى الناعوري ، عمان ،1980 م .
15- الذكرى الثانية والعشرون لرحيل تيسير سبول : الروائي والشاعر والمفكر الأردني الذي اختار الموت وأزهق روحه بسبب الأوضاع التي عاشتها الأمة ،بسام علي ربابعة،صحافة اليرموك،قسم الصحافة والاعلام ، جامعة اليرموك،11/ تشرين الثانى /1995 م .
16 - رباعيات الخيام في العربية،هاني الخير ، الطبعة الأولى، داراليقظة العربية،1982.
17 – رباعيات خيام با تصحيح،مقدمه وحواشى محمد على فروغى وقاسم غنى ، به كوشش بهاء الدين خرمشاهى همراه با ترجمه انگليسى فيتزجرالد،چاپ دوم ، انتشارات ناهيد ، تهران 1378 هـ. ش.
18- رباعيات عمر الخيام ، ترجمه مصطفى وهبي التل (عرار ) تحقيق د. يوسف بكار،الطبعة الثانية ،مكتبة الرائد العلمية،عمان ،1999 .
19-رباعيات عمر خيام ،حسين دانش ورضا توفيق ،اقبال كتابخانه ، استانبول ، 1922.
20-الرواية في الأردن ، خالد الكركي ، الطبعة الاولى ،عمان ،1986.
21- الشاعر القتيل، تيسير سبول ، د.سليمان الأزرعى ، منشورات اتحاد الكتاب العرب،دمشق ،1983 م.
22– عرار والخيام، ترجمة الرباعيات ونصوص أخرى ، تحقيق وتقديم د. زياد الزعبي،الطبعة الأولى،المؤسسة العربية للدراسات والنشر، بيروت ، 2003 .
23 - فرهنگ فارسى ،دكتر محمد معين،ﭽاپ دهم ،انتشارات اميركبير،تهران 1375.
24- فصول في الأدب الأردني ونقده ، د.ابراهيم خليل،الطبعة الاولى، منشورات وزاره الثقافة ،المملكة الأردنية الهاشمية، عمان ، 1991 م .
25- في الذكرى ال (26 ) لرحيله الفاجع :مع تيسير سبول في ‹‹ أنت منذ اليوم ›› من هنا بدأت الهزيمة ،نزيه أبونضال ،جريدة الدستور ،3 كانون الاول،1999 م.
26- في النقد الأدبي:اضاءات وحفريات، د.يوسف بكار،الطبعة الأولى،دار المناهل، بيروت، 1995 م .
27– قراءات في الأدب الأردني،توفيق ابوالرب ،دون تاريخ،دون مكان .
28- مقالات في الأدب الأردني المعاصر،محمد سمحان ، منشورات وزارة الثقافة ، عمان، 1984 .
ليست هناك تعليقات:
إرسال تعليق